دسته: شعر

  • بگذار عاشقانه بگویم | قیصر امین پور

    بگذار عاشقانه بگویم | قیصر امین پور

    بگذار عاشقانه بگویم

     

    بگذار بعد از این

    تنها، پیشانی تو را بسرایم!

     

    حرفی ست عامیانه که می گویند:

    «تقدیر هر کسی را

    از پیش، روی لوح جبینش نوشته اند.»

     

    بگذار عامیانه بیندیشیم!

    پیشانی تو شاهد این راز است

    بر روی آن خطوط موازی

    زخم تو نکته ای ست که باید خواند

    در امتداد پرواز

    زخم تو مثل نقطه آغاز است

     

    بگذار عاشقانه بگویم!

    بر صفحۀ جبین تو

    آن نقطه، آن خطوط موازی ست

    که سرنوشت قوم مرا شکل می دهد

     

    پیشانی تو

    تفسیر لوح محفوظ

    پیشانی تو سورۀ نور است

    این راز سر به مهر قدیمی

    از دستبرد حادثه دور است!

     

    بگذار بعد از این

    تنها

    پیشانی تو را بسرایم!

     

    #قیصر_امین_پور خرداد۶۴

  • دور از هم | سهراب سپهری

    دور از هم | سهراب سپهری

    دور از هم در کجا سرگشته می‌رفتیم
    ما دو شَطِ وحشیِ آهنگ
    ما دو مرغِ شاخه‌ی اندوه
    ما دو موجِ سرکشِ همرنگ؟

    #سهراب_سپهری

  • بهترین لحظه‌ها | قیصر امین‌پور

    بهترین لحظه‌ها | قیصر امین‌پور

    بهترین لحظه‌ها
    روزها
    سال‌ها را
    با تمام جوانی
    روی این پله‌های بلند و قدیمی
    زیر پا می‌گذارم
    بین بیداری و خواب
    رو به روی تو
    در لحظه‌ای بی‌کران می‌نشینم…

    راستی باز هم می‌توانم
    بار دیگر از این پله‌ها
    خسته
    بالا بیایم
    تا تو را لحظه‌ای بی‌تعارف
    روی آن صندلی‌های چوبی
    با همان خنده‌ٔ بی‌تکلف ببینم؟

    بهترین لحظه‌ها…
    لحظه‌هایی که در حلقه‌ٔ کوچک ما
    قصه از هر که
    و هر کجای زمین و زمان بود
    قصه‌ٔ عاشقان بود

    راستی روزهای سه‌شنبه
    پایتخت جهان بود!

    #قیصر_امین_پور

  • تو را نادیدن ما غم نباشد | سعدی

    تو را نادیدن ما غم نباشد | سعدی

    تو را نادیدن ما غم نباشد
    که در خیلت به از ما کم نباشد

    من از دست تو در عالم نهم روی
    ولیکن چون تو در عالم نباشد

    عجب گر در چمن برپای خیزی
    که سرو راست پیشت خم نباشد

    مبادا در جهان دلتنگ رویی
    که رویت بیند و خرم نباشد

    من اول روز دانستم که این عهد
    که با من می‌کنی محکم نباشد

    که دانستم که هرگز سازگاری
    پری را با بنی آدم نباشد

    مکن یارا دلم مجروح مگذار
    که هیچم در جهان مرهم نباشد

    بیا تا جان شیرین در تو ریزم
    که بخل و دوستی با هم نباشد

    نخواهم بی تو یک دم زندگانی
    که طیب عیش بی همدم نباشد

    نظر گویند سعدی با که داری
    که غم با یار گفتن غم نباشد

    حدیث دوست با دشمن نگویم
    که هرگز مدعی محرم نباشد.

    #سعدی

     

  • تو را دوست دارم | گوستاو فلوبر

    تو را دوست دارم | گوستاو فلوبر

    هرگز کسی مانند من از قلب تو -که تا کوچکترین کنج هایش عاشق بود- لذت نخواهد برد…

    تو را دوست دارم آن سان که هرگز کسی را دوست نداشته ام و دوست نخواهم داشت. تو یگانه هستی و خواهی ماند، بی هیچ قیاسی با دیگری… تو را با تمام هر آنچه که از قلبم باقی مانده، دوست می دارم. با تکه هایی که از آن نگه داشته ام. فقط می خواهم بیشتر دوستت بدارم تا تو را خوشبخت تر کنم. چون رنج ات داده ام! دور از تو، من زندگی ات هستم. اغلب در گوشم صدای گام هایت را می شنوم. از اینجا نگاهت می کنم… چهره ی زیبا و صادق ات را دوست می دارم، آری دوستت دارم. می خواهم زندگی ات به هر صورت دلپذیر باشد و آکنده از گل ها و شادی ها…

    “گوستاو فلوبر”

    (قسمت هایی از نامه ی گوستاو فلوبر به معشوقه اش لوئیز)

     

  • بی روی تو خورشید جهان‌سوز مباد – رودکی

    بی روی تو خورشید جهان‌سوز مباد – رودکی

    بی
    روی تو خورشید جهان‌سوز مباد

    هم
    بی‌تو چراغ عالم افروز مباد

     

    با
    وصل تو کس چو من بد آموز مباد

    روزی
    که ترا نبینم آن روز مباد

     

    “رودکی”

     

    (سلیقه خوب
    شما)

    https://t.me/kellck

  • برای قلبم چه طرحی بریزم – نزار قبانی

    برای قلبم چه طرحی بریزم – نزار قبانی

    برای
    قلبم

    چه
    طرحی بریزم

    تا
    عاشقت نباشد؟

    لبانم
    را

    چه
    بیاموزم

    که
    تو را نبوسد

    و
    طاقتم را

    که
    دندان بر جگر بگذارد؟

    به
    شعرم چه بگویم

    که
    منتظرم باشد

    تا
    بعد؟

    و
    حال آنکه

    روزی
    که تو را نبینم

    بی
    نهایت است
    .

     

    “نزار قبانی”

    https://t.me/kellck

  • تو را پنهان می‌خواستم – رضا کاظمی

    تو
    را پنهان می‌خواستم

    نگاهَ‌ت
    را در رگ‌ رگِ جانم پنهان کردم؛

    اما
    از چشمانم به بیرون راه کشید

    نام‌َت
    را پنهان‌تر

    آن‌که
    با دل نگفتم

    اما
    بادها از خاک‌ها و خاک‌ریزها گذشتند

    و
    بذر نام تو را بر گستره‌ی تمامِ زمین پاشیدند

    تو
    را پنهان می‌خواستم

    اما
    حالا سبز شده‌ای همه‌جا

    چشمانم
    را می‌بندم

    کودکانِ
    هرجا که بگویی

    نام
    آشنای تو را

    خنده
    خنده بر طبل‌ها می‌کوبند

    تو
    را پنهان می‌خواستم

    اما
    این‌گونه که…

    حالا
    چه‌گونه پنهان‌َت کنم؟!

     

     

    "رضا
    کاظمی"

     

    برگرفته از کانال: باران دل

    @baran_e_del

    https://t.me/kellck

  • دلم شبیه تلگراف خانه ای دور افتاده – روشنک آرامش

    دلم شبیه تلگراف خانه ای دور افتاده – روشنک آرامش

    دلم
    شبیه تلگراف خانه ای دور افتاده

    مدام
    در انتظار ضربه های پیام تو

    سیم
    های رابطه را چک می کند

    مبادا
    جایی قطع شود

    مبادا
    کلمه ای از قلم بیفتد

    چشم
    هایم را در تاریکی جا گذاشته ام

    نزدیک
    تَر بیا

    می
    خواهم چشم هایت را با بریل بخوانم

    با
    صدایت پیمان دوستت دارم ببندم

    با
    دست هایم آغوشت را دوره کنم

    و
    سر در گریبانت

    آن
    قدر عطرت را نفس بکشم

    تا
    تمام شود این دلتنگی
    !


    "روشنک آرامش"

    https://t.me/kellck

  • دست های تو – رسول یونان

    دست
    های تو

    یادگاری
    هایی شگفت انگیزند

    از
    سکونت ماه بر خاک

    وقتی
    زندگی تاریک می شود

    به
    دست های تو فکر می کنم

    وقتی
    کارها گره می خورند

    درها
    باز نمی شوند

    به
    دست های تو فکر می کنم

     دست های تو

    بال
    هایی منند

    برای
    فرار از زمین در روز مبادا

    به
    دست های سفید تو فکر می کنم
    !

     

    "رسول
    یونان"

     

    برگرفته
    از کانال شعر استاتیرا

    @aastatira

    https://t.me/kellck

  • چگونه با تو از چمدان سخن بگویم – گروس عبدالملکیان

    چگونه
    با تو از چمدان سخن بگویم؟
    !
    در
    را که باز کنم

    دو
    فنجان کنار هم نشانده ای

    وعطر
    چای

    مرا
    میبرد

    به
    دست های تو

    به
    ساعت چهار

    به
    آن فکر کوچک

    که
    برخیزی و

    دلتنگی
    ات را در قوری گل سرخ دم کنی

    در
    را باز می کنم

    عطرها
    مرده اند

    بر
    میز کاغذی است که بر آن نوشته ای
    :
    "
    چگونه
    با تو از چمدان سخن بگویم؟
    "

    "گروس عبدالملکیان"


    برگرفته از کانال شعر استاتیرا

    @aastatira

    https://t.me/kellck

  • معنای زنده بودن من – فریدون مشیری

    معنای
    زنده بودن من،

    با
    تو بودن است

    نزدیک
    ، دور

    سیر
    ، گرسنه

    رها
    ، اسیر

    دلتنگ
    ، شاد

    آن
    لحظه ای که بی‌ تو سر آید

    مرا
    مباد
    !

    "فریدون مشیری"

    https://t.me/kellck

  • من با تو از تمام درهای بسته – نادر ابراهیمی

    من با تو از تمام درهای بسته – نادر ابراهیمی

    من
    با تو از تمام درهای بسته که روزی باز خواهد شد _ شکوفه‌های نارنج،

    من
    با تو از شوکت نسیم سخن گفتم
    .

    هلیا،
    ژرف ترین پاک روبی‌ها پیمانی ست با باد
    .

    بگذار
    باد بروبَد
    .

    بگذار
    که رستنی‌ها به دست خویش برویند
    .

    از
    تمام دروازه‌ها، آن را باز بگذار که دروازه بانی ندارد و یکطرفه است به سوی درون
    .

    از
    تمام خنده‌ها، آن را بستای که جانشین گریستن شده است
    .

     

    "نادر
    ابراهیمی"

     

    از
    کتاب: بار دیگر شهری که دوست می داشتم


    https://t.me/kellck

  • ساقیا سایه ابر است – حافظ

    ساقیا
    سایه ابر است و بهار و لب جوی

    من
    نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی

     

    "حافظ"

    متن کامل شعر در ادامه مطلب

     

    [ادامه مطلب را در اینجا بخوانید …] https://t.me/kellck

  • گره بزن آرزوهایت را – روشنک آرامش

    گره بزن آرزوهایت را – روشنک آرامش

    گره
    بزن

    آرزوهایت
    را

    به
    تار موهایم

    نسیم
    گره گشایی در راه است
    !


    "روشنک آرامش"

    برگرفته از کانال شعر خانم روشنک آرامش

    @aastatira

    https://t.me/kellck

  • خورشید اگر گم شود – عاشق اصفهانی

    خورشید
    اگر گم شود از عرصه عالم

    من
    دست تو گیرم به لب بام برآرم.

     

    "عاشق
    اصفهانی"

    https://t.me/kellck