دسته: اشعار کانال

اشعار موجود در کانال شعر و سخن
@sherosokhan
https://telegram.me/sherosokhan

  • مادر | سعید بیابانکی

    مادر | سعید بیابانکی

    «مادر»

    ماه پشت شاخه ها بی احتیاط
    مانده امشب روی دیوار حیاط

    مادر از پشت درختان هراس
    می رسد آرام با تشتی لباس

    می چلاند خاطرات شسته را
    شعرهای نارس نارسته را

    خاطراتم مثل یک شعر بلند
    پهن می ماند پریشان روی بند

    یاد گلبانوی کاشی ها به خیر
    یاد حوض و اب پاشی ها به خیر

    دست هایش آشنا با آب ها
    مهربان با کاسه ها بشقاب ها

    امشب ای غم در دلم اتراق کن
    خاطراتم را به او سنجاق کن

    آن اهورای تماشایی کجاست
    خسته ام عطر خوش چایی کجاست ؟

    سعید بیابانکی

  • خسته‌ام |  فرناندو پسوا

    خسته‌ام | فرناندو پسوا

    روشن است که خسته‌ام
    زیرا آدمیان در جایی باید خسته شوند
    از چه خسته‌ام، نمی‌دانم
    دانستنش به هیچ رو به کارم نمی‌آید
    زیرا خستگی همان است که هست
    سوزشِ زخم‌ها همان است که هست
    آری خسته‌ام
    و به نرمی لبخند می‌زنم.

    #فرناندو_پسوا

  • صبح

    صبح
    برکت چشمان توست
    آنگاه که
    انتظار حضورت
    واژه واژه
    درمن شعر می شود.

    #مریم_پورقلی
    http://tlgrm.me/sherosokhan

  • چقدر..،

    چقدر..،
    چقدر جای من
    در بین کتاب های تاریخ خالی ست
    بس که؛
    با چشم های تو جنگیده ام!

    #حمید_سلاجقه
    http://tlgrm.me/sherosokhan

  • دلم بهانه تو را دارد

    دلم بهانه تو را دارد
    تو می دانی بهانه چیست؟
    بهانه همان است که شب ها
    خواب از چشم من می دزدد
    بهانه همان است که روزها
    میان انبوهی از آدم ها
    چشانم را پی تو می گرداند
    بهانه همان صبری است
    که به لبانم سکوت می دهد
    تا گلایه ای نکنم از نبودنت .

    #سمیه_جعفری
    http://tlgrm.me/sherosokhan

  • کاش می دیدم چیست

    کاش می دیدم چیست
    آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست
    آه، وقتی که تو، لبخند نگاهت را می تابانی
    بال مژگان بلندت را می خوابانی
    آه وقتی که تو چشمانت،
    آن جام لبالب از جان‌دارو را
    سوی این تشنه ی جان سوخته، می گردانی
    موج موسیقی عشق از دلم می گذرد
    روح گلرنگ شراب در تنم می گردد
    دست ویرانگر شوق پر پرم می کند
    ای غنچه ی رنگین پر پر

    من، در آن لحظه، که چشم تو به من می نگرد
    برگ خشکیده ی ایمان را
    در پنجه ی باد
    رقص شیطانی خواهش را
    در آتش سبز
    نور پنهانی بخشش را
    در چشمه ی مهر
    اهتزاز ابدیت را می بینم
    پیش از این، سوی نگاهت، نتوانم نگریست
    اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
    کاش می گفتی چیست
    آنچه از چشم تو، تا عمق وجودم جاری است.

    #فریدون_مشیری
    http://tlgrm.me/sherosokhan

  • گاهی راحت تر آن است

    گاهی راحت تر آن است با وجودِ اندوهی که در درونتان موج می زند، لبخند بزنید!
    تا اینکه بخواهید به همه عالم علت غمگینی خود را توضیح دهید.

    #ژوزه_ساراماگو
    از کتاب: همه نام‌ها
    http://tlgrm.me/sherosokhan

  • من فکر می‌کنم

    من فکر می‌کنم
    جاذبه‌ی تو از خاک نبوده
    از آسمان بوده
    از سیب نبوده
    از دست‌‌هات بوده
    از خنده‌هات
    موهات
    و نگاه برهنه‌ات
    که بر تنم می‌ریخت.

    #عباس_معروفی
    http://tlgrm.me/sherosokhan

  • چمدانی که از سفر آوردم

    چمدانی که از سفر آوردم
    کشتی غمگینی بود
    که تنها می خواست
    کنار تو آرام بگیرد.

    #بهزاد_عبدی
    از کتاب: زیبایی ات غمگینم می کند
    http://tlgrm.me/sherosokhan

  • چشم هاى سیاه تو

    چشم هاى سیاه تو
    خاورمیانه ى دوم است؛
    یک دنیا براى تصرفش
    نقشه مى کشند
    و من ..
    سرباز بى چاره اى که
    در مرز پلک هاى تو
    جان مى دهم.

    #پریسا_صالحی
    http://tlgrm.me/sherosokhan

  • فریب

    کم فریب این رفاقت های زیبا را بخور

    پوست کندم،سیب های سرخ هم تو زرد بود

    #سعید_صاحب_علم
    http://tlgrm.me/sherosokhan

  • مرگ تدریجی

    موسپیدی،خون دل،
    حسرت،جنون،غصه،فراق…

    عشق
    نوعی “مرگ تدریجی” است
    در قاموس ما

    #فرزاد_نظافتی
    http://tlgrm.me/sherosokhan

  • دست طمع – نظیری

    دست طمع چو پیش کسان میکنی دراز

    پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش

    #نظیری_نیشابوری

    http://tlgrm.me/sherosokhan

  • زندگی شاید همین باشد

    هی فلانی! زندگی شاید همین باشد؟!!
    یک فریب ساده و کوچک
    آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
    جز برای او و جز با او نمی خواهی.
    من گمانم زندگی باید همین باشد.”

    #مهدی_اخوان_ثالث

    ✒ @sherosokhan

  • به چشم کور از راهی بسی دور…

    به چشم کور از راهی بسی دور…

    به چشم کور از راهی بسی دور
    به خوبی پشه ای پرنده دیدن
    به جسم خود بدون پا و بی پر
    به جوف صخره ای سختی پریدن
    گرفتن شر زشیری را در آغوش
    میان آتش سوزان خزیدن
    کشیدن قله الوند بر پشت
    پس آنکه روی خار و خس دویدن
    مرا آسانتر و خوشتر
    بود زان
    که بار منت دو نان کشیدن

     

    نیما یوشیج