ماه: تاریخ نامعتبر است

  • به خود آی …

    به خود آی …

    imageD

    نه مرادم
    نه مریدم
    نه پیامم
    نه نویدم
    نه سلامم
    نه علیکم
    نه سیاهم
    نه سپیدم
    نه چنانم که تو گویی
    نه چنینم که تو خوانی
    نه آنگونه که گفتند و شنیدی
    نه سمایم
    نه زمینم
    نه به زنجیر کسی بسته و برده ی دینم
    نه سرابم
    نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
    نه گرفتار و اسیرم
    نه حقیرم
    نه فرستاده ی پیرم
    نه بهر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
    نه جهنم نه بهشتم
    نه چنین است سرنوشتم این سخن را من از امروز
    نه گفتم
    نه نوشتم بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم:
    حقیقت
    نه به رنگ است و نه بو
    نه به های است ونه هو
    نه به این است ونه او
    نه به جام است و سبو
    گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویم تا کسی نشنود این راز گهر بار جهان را:
    آنچه گفتند و سرودند
    تو آنی
    خود تو جان جهانی
    گر نهانی و عیانی
    تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی
    تو ندانی که خود آن نقطه ی عشقی
    تو اسرار نهانی همه جا
    تو نه یک جای
    نه یک پای
    همه ای با همه ای هم همه ای
    تو سکوتی تو خود باغ بهشتی
    ملکوتی تو به خود آمده از فلسفه ی چون و چرایی
    به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی
    در همه افلاک خدایی
    نه که جزیی
    نه چون آب در اندام سبویی
    خود اویی
    به خود آی تا به در خانه ی متروکه ی هر عابد و زاهد ننشینی و
    به جز روشنی و شعشعه ی پرتوی خود هیچ نبینی
    و
    گل وصل بچینی…..!

    شاعر:#فریدون_حلمی
    گوینده:#مریم_چراغی

    دانلود دکلمه

     

     

     

  • دکلمه ای زیباتقدیم به جانبازن غیرتمندبا صدای بهزادفراهانی

    دکلمه ای زیباتقدیم به جانبازن غیرتمندبا صدای بهزادفراهانی

    دانلود

    دکلمه جانبار باصدای بهزادفراهانی

     

    تقدیم به تمام جانبازان ، ایثارگران و آزادگان میهنم

    به پاس تلاشهای بی دریغشان برای آرامش و امنیت

    کشور عزیزم ایران

    پایدار باشید و سرفراز

     

    ((کانال اختصاصی در تلگرام ))

    telegram.me/Radio_Arameesh

  • بی طاقت ( غزل ) – مازیار نظری

    بی طاقت ( غزل ) – مازیار نظری

    تو به هر جا اگر مرا دیدی
    قصّهِ عاشقی روایت کن
    من هوایم عجیب بارانیست
    مثلِ چتری مرا حمایت کن !

    تشنهِ عشقم و عَطش دارم
    وقتِ تردید و بی خیالی نیست
    دستِ من را بگیر و آهسته
    گوشهِ خلوتی هدایت کن !

    گُر گرفتم مگر نمی بینی؟
    بنِشین تا که باورت گردد
    گر نسوزد دلَت از این آتش
    به زمین و زمان شکایت کن !

    چشمِ من تابعی زِ لبهایت
    حالتم مُبهَم است و آشفته
    رفعِ ابهامِ حدِّ من سخت است
    بوسه را میلِ بی نهایت کن !

    یاد داری چه شور و حالی بود؟
    خاله بازی به پُشتِ شالیها
    هر دو مان کودکانِ احساسیم
    از همان کودکی حکایت کن !

    تو لبالب عسل به کندویی
    نامسلمان ! بیا حلالش کن
    لااقل خُمسِ این همه ثروت
    به منِ مُستحق عنایت کن !

    نکُنَد در جوابِ من گویی :
    «شاعری حسّ و حالِ زیباییست
    بوسه جایز که نیست قصّه نگو
    تو به شعر و غزل کفایت کن !»

    من که بی طاقت و لَت و پارَم
    تارِ مویی مرا به بند کِشَد
    خرمنِ مو به روی شانه نریز
    جانِ من اندکی رعایت کن !

    #مازیار_نظری

     

  • روزهای نبودنت…

    روزهای نبودنت…

    روزهای نبودنت
    کوپه های خالی قطاری ست
    که لحظه ها را دود می کند
    سوت می کشی در خاطراتم و
    گوش دلم کر می شود
    دلشوره ی آخرین ایستگاه
    چنگ به نگاه ریلها می زند
    نکند آنجا هم نباشی…
    که اگر نباشی،
    دیگر هیچ فرصتی
    برای ماندن نیست…

    #آیدا_خاقانی

  • دکلمه روستا با صدای بهزادفراهانی

    دکلمه روستا با صدای بهزادفراهانی

    دانلود دکلمه

    دکلمه روستاباصدای بهزاد فراهانی

     

    ((کانال رادیو آرامش در تلگرام))

    telegram.me/Radio_Arameesh

     

    آمدم تا سر زنم بر روستای کودکی
    آمدم تا خاطراتم زنده سازم دزدکی

    دیدن درهای چوبی پله های بیخ در
    می برد فکر مرا دنبال مادر با پدر

    یاد دارم خانه ها از خشت وگل
    مردمش مهمان نواز و اهلِ دل

    هر زنی در خانه اش دارد تَنور
    نان تازه میکند او جفت وجور

    نانی از خوشمزگی ها بی نظیر
    جوش شیرین را نمیزد برخمیر

    روز و شب درخانه شیرتازه بود
    خامه و سرشیر  بی اندازه بود

    زیر کرسی خواب شیرینتر زقند
    خوش بخواب و برغم دنیا بخند

    از برای هرکسی یک خانه بود
    نامی از موجر و مستاجر نبود

    خوش بحال مردم این روستا
    از دل و جان عاشق لطف خدا

    مردمش با غیرتند و سرفراز
    درب آنها بهر مهمان بوده باز

    در میان روستا چرخی زدم
    یاد دوران خودم پرمی زدم

    یاد آن دوران خوب کودکی
    یاد هی کردن بروی چوبکی

    برف سنگین زمستان های سرد
    کرده اکنون بچه ها را مرد مرد

    این همه تعطیلی بی جا نبود
    این همه آلودگی هر جا نبود

    خوش بحال بچه های این زمان
    چوب وخطکش را ندیده دستشان

    شهر زیبایی شده این روستا
    خاطرات کودکی رفته کجا

    خانه ها نوساز و زیبا و قشنگ
    جای کاهگِل برنمای خانه سنگ

    عاشقم  بر مردم  اهل دلش
    خاطراتم مانده در کاه و گِلش

    #یوسـف_محـقق

    #دکلمه : #بهزاد_فراهانی

     

  • زندگی همین است…

    زندگی همین است…

    photo397086687797291570

     

     

    خدا را شکر

    در نبودنم

    نه بسته می‌شود بال پروازی

    و نه گردی می‌نشیند بر خیالی

    نه کدر میشود چهره ای

    و نه حتی اشکی حلقه میزند

    در چشمی

    پس چه فرقی‌ می‌کند

    بودن یا نبودنم

    تا مساله‌ای هم باشد؟

    تنها شاید چند روزی

    ابری شود آسمانِ دلت

    که با وزشِ نسیمی آرام

    از شادیِ روزگار

    صاف میشود و درخشان

    آسمانت همیشه آفتابی

    چه با بودنم

    چه در نبودنم

    که زندگی‌ همین است

    و دیگر سه‌ نقطه

    #سعید_بحرالعلومی

     

     

     

     

    دکلمه از سعید بحرالعلومی

  • غزل

    غزل

    من مست و پریشان و تو انگار نه انگار

    در کوی تو مهمان  و تو انگار نه انگار

    تو عهد شکستی و من از عشق نگشتم

    یک لحظه پشیمان و تو انگار نه انگار

    زنجیر به گردن پی ناز تو دویدم

    در کوی و خیابان و تو انگار نه انگار

    افسوس که این قلب گرفتار تو دیریست

    افتاده به زندان و تو انگار نه انگار

    لبریز ز غم بودم و گفتم ز سر لطف

    بگشا لب خندان و تو انگار نه انگار

    با درد بسازم به امیدی که زمانی

    گردد زتو درمان و تو انگار نه انگار

    از بس به تو پرداخته دل رفت زدستم

    ته مانده ی ایمان و تو انگار نه انگار

    در باغ سحرگاه خیالت بسرایند

    مرغان غزلخوان و تو انگار نه انگار

    سید باقری {سحر }

  • دکلمه یلدا با صدای بهزاد فراهانی

    دکلمه یلدا با صدای بهزاد فراهانی

       دکلمه   

    دکلمه یلدا با صدای بهزاد فراهانی

     

    telegram.me/Radio_Arameesh

     

    شب یلدا  آمد، لب خط منتظر است

    یک خداحافظ جانانه به پاییز کنید

    تا که آذر برود و دی از راه برسد

    نیمه شب ما همگی منتظریم

    دل ما لک زده لبخند تو را

    تو بیا تا که زمین شاد شود

    سبزه ها با دل خوش خواب روند

    شال و کلاه  سر برود

    اهل زمین ذوق کند!!

    گل یخ در هوس دیدن آغوش تو است

    چکمه ها لذت دیدار تو را می طلبند

    منتظر مانده زمین تا تو عروسش بکنی

    خوش بحالت سرما

    پیشوازت همگی آمده اند

    باورت نیست ؟ قدم رنجه بکن!

    و به نزدیک بیا

    آی مردم……آی مردم……..

    دو قدم مانده به من صف بکشید

    همگی دست تکانش بدهید…

    بچه ها کف بزنید…

    دخترا کل بکشید…

    نه نه سرما آمد…

    نه نه سرما آمد…..نه نه سرما آمد

    شاعر : یوسـف محقق
    دکلمه : بهزاد فراهانی

     

  • کوچ پرستو …

    کوچ پرستو …

    شعر : #قاسم_قاسمی_اصل
    گوینده : #فرهاد_گرجی

    کانال اختصاصی فرهاد گرجی گوینده رادیو

    @farhadgorji

    اگر چه میروی اما بگو . کجا بی من
    به جاده دل زدی اما چرا چرا بی من ؟

    همیشه کوچ پرستو نشان هجران است…
    همین نشانه تو را برد تا کجا بی من…

    تو را به جان غزلهای عاشقانه ام برگرد
    مگر بهشت، بهشت است بی وفا بی من؟

    سکوت میکنم اما نه از رضایت نیست
    کدام گوشه ی دنیا شدی رضا بی من

    سکوت کرده ای اما خودت که میدانی
    که سطر سطر جهان میشود صدا بی من…

    همیشه عاقبت عشق لحظه ای تلخ است
    قبول میکنم این را که ماجرا بی من!

    تمام میشود اما بگو که بعد از من…
    کدام بوسه به دستت شد آشنا بی من؟

    زبان گریه که لال است با زبان سکوت
    سپرده ام که نگهداردت خدا بی من…

    دانلود دکلمه

  • من عاشق شما شدم …

    من عاشق شما شدم …

    ?شعر : #محمد_صالح_علاء
    ?گوینده : #فرهاد_گرجی
     @farhadgorji

    البته در منزل ما همیشه خدا کاغذ بود، غیر از کاغذ و قلم باید دستی هم باشد که بنویسد؛

    بسم الله الرحمن الرحیم؛

    من عاشق شما شده‌ام. مرا ببخشید گستاخی کردم عاشق شما شده‌ام. می‌خواهم به وسیله این کاغذ از شما اجازه بگیرم.
    اجازه می‌فرمایید من گاهی خوابتان را ببینم؟
    ببخشید دست خودم نیست آن چشم‌های محترمتان قلب ما را می‌لرزاند.»

    پنجشنبه ۱۴ اسفند ساعت ۱۱ صبح من عاشق شدم، هوا ابری بود و همه باران‌های عالم سر من می‌ریخت. گفتن از آن روز که عاشق شدم چه خوب است. مثل این است که روی زخمی را بخارانی نه بیشتر. پیشتر.
    عشق مثل دامنی گر گرفته است، هر طرف که می‌دوی شعله‌ورتر می‌گردی.
    چیزی به ظهر نمانده بود. تا سه شمردم و پنجره را باز کردم و ناگهان عاشق شدم.

    روزی که من عاشق شدم عالم توفانی شد. پنجره‌ها، درها باز و بسته می‌شدند و شرق و شورش به هم خوردند. شیشه‌ها می‌ریختند و آینه ترک برداشت. قیامت بود.
    روزی که من عاشق شدم دریای مازندران با جنگل و اغلب درختان عازم من بودند. کوه‌ها کج و مج می‌شدند. غوغایی بود.

    آن روز اگر به اصفهان می‌رفتم شیراز به استقبالم می‌آمد. من تا سه شمردم و پنجره را باز کردم.
    از همه جا صدای اذان می‌آمد، من هم از روی سپاسگزاری دولا شدم و دست خودم را بوسیدم. همان دست که پنجره را باز کرده بود. من با وضو عاشق شدم. چون خودم پیش‌پیش خبر داشتم. می‌دانستم حافظ برایم پیغام داده بود.
    زمین غمگین بود. روزی که من عاشق شدم. زمین متبسم شد و سراسیمه دور خورشید می‌چرخید، جوری که عالم فقط دو فصل می‌شد…..
    برای عاشق یا بهار است یا پاییز روزی که من عاشق شدم به سختی شب شد. آن هم چه شبی. بی‌پایان!
    شبی که ماه مفقود شده بود. با این وجود نمی‌دانم از کجا لایه نازکی از مهتاب روی همه چیز کشیده بودند و من یکسره بیدار بودم که شب اول هیچ عاشقی نخوابیده. نمی‌خوابد.
    چون تا سحر میخانه دلدار باز است ؛با آن دو چشم آهویی خیال‌بازی‌ها می‌کردم. پدر و مادرم هم بیدار بودند. چنان که گفت‌وگوی ایشان را می‌شنیدم. گفت‌وگوی والدینم مناجات بود. پدرم می‌فرمودند: خانم! پسرمان به سلامتی عاشق شده است و مادرم آهسته آهسته به نجوا می‌گفتند: «اسپند دود می‌کنم. عشق در خانه ما شگون دارد.»
    بعد سر می‌چرخانیدند رو به آسمان و می‌گفتند: «خدایا! بارلها! همه بچه‌های این سرزمین عاشق باشند. صدقه سر آنها …………..بچه‌های من هم عاشق باشند.»

    من گر گرفته، می‌لرزیدم و شب تکان نمی‌خورد. هر چه هل‌اش دادیم آن شب میلی به صبح نمی‌داشت. پدر و مادرم بیدار بودند و حرف زدن از عشق برایم بی‌عفتی بود. بنابراین زبان بسته و بی‌واژه با خودم گفت‌وگو می‌کردم. از خودم می‌پرسیدم چرا عاشق شدم. که هنوز نمی‌دانستم امر ذاتی قابل تحلیل نیست. یعنی نمی‌توانی بپرسی گل چرا گل شده؟

    عشق از جمله پدیده هایی است که معدود نمی شود.
    عشق اول و دوم و سوم و…ندارد
    یعنی عشق یکی است
    و آدمی
    تنها یکبار عاشق می شود.

    https://telegram.me/FarhadGorji

    دانلود دکلمه

  • درد روح …

    درد روح …

    photo397086687797291568

    لحظه ها ، آبستن تنهایی
    اتاق ، آکنده از دود سیگار
    حزن ، جاری در نوای موسیقی سکوت
    رقص شکسته و گنگ واژه ها
    در اندیشه ی غبار آلود
    رسم می کند بر صفحه ی کاغذ
    حروفی مبهم و وامانده را …
    نمی دانم معنی کلمات پراکنده را
    قلم می لرزد و می لغزد بی هدف
    چون قلب به درد آمده در گور سینه ام
    درد دارد این بودن
    این نفس
    این روح خسته …
    روزنه ای نیست که پرواز کند از این قفس
    رنگ تعفن گرفته
    گویی سالهاست پوسیده
    سالها ……….

    #سعید_بحرالعلومی

    کیش … سه شنبه ۱۰ آذرماه ۱۳۹۴

    دکلمه سعید بحرالعلومی

  • امشب به قصه ی دل من گوش می کنی-ه.ا.سایه

    امشب به قصه ی دل من گوش می کنی-ه.ا.سایه

    امشب به قصه ی دل من گوش می کنی

    ‎فردا مرا چو قصه فراموش می کنی

    ‎این دُر ، همیشه در صدف روزگار نیست !

    ‎می گویمت ولی توکجا گوش می کنی ؟

    ‎دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت

    ‎ای ماه با که دست در آغوش می کنی ؟

    ‎در ساغر تو چیست که با جرعه ی نخست

    ‎هشیار و مست را همه مدهوش می کنی

    ‎می ، جوش می زند به دل خُم بیا ببین

    ‎یادی اگر ز خون سیاووش می کنی

    ‎گر گوش می کنی سخنی خوش بگویمت

    ‎بهتر ز گوهری که تو در گوش می کنی

    ‎جام جهان ز خون دل عاشقان پر است

    ‎حرمت نگاه دار اگرش نوش می کنی

    ‎سایه ، چو شمع ، شعله در افکنده ای به جمع

    ‎زین داستان که با لب خاموش می کنی

    ‎#شاعر:# ه.ا.سایه

    ‎#صدا:# مهرناز_هاشمى

    Vino-y-Luna-1140x450

  • دکلمه صبر با صدای بهزاد فراهانی

    دکلمه صبر با صدای بهزاد فراهانی

    تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم
    شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم
    تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
    بسان قایق سرگشته روی کردابم
    تو در کدام سحر بر کدام اسب سپید
    تورا کدام خدا
    تو را کدام جهان
    تو از کدام ترانه تو از کدام صدف
    تو در کدام چمن همره کدام نسیم
    تو از کدام سبو

    من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه
    چه کرد با دل من آن نگاه شیرین ، آه
    مدام پیش نگاهی ، مدام پیش نگاه

    کدام نشاه دمیده از تو در تن من
    که ذره ها وجود تو را که می بیند
    به رقص می آیند
    سرود می خوانند

    چه آرزوی محالیست زیستن با تو
    مرا همین بگذارند یک سخن با تو
    به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر!
    به من بگو که برو در دهان شیر بمیر
    بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف
    ستاره ها را از آسمان بیار به زیر
    تو را به هر چه تو گویی به دوستی سوگند
    هر آنچه خواهی از من بخواه ، صبر مخواه
    که صبر راه درازی ، به مرگ پیوسته ست
    تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
    تو دور دست امیدی و پای من خسته ست
    همه وجود تو مهر است و جان من محروم
    چراغ چشم تو باز است و راه من بسته ست

     

    شاعر : فریدون مشیری

    دکلمه : بهزاد فراهانی

    دکلمه

    دکلمه صبر با صدای بهزادفراهانی

  • دیگر التماست نخواهم کرد…

    دیگر التماست نخواهم کرد…

    دیگر التماست نخواهم کرد!
    تو را با غنچه های پر پر احساسم
    و شاخه های شکسته ی قلب معصوم
    بدست طوفان بی رحم نا مهربانی ات..
    به باد سپردم…

    تو را
    و همه ی خاطراتی
    که در چهار چوب عقل ویرانگرت
    با پشتوانه ای پوشالی
    بی اعتماد به کیمیای هستی
    برایم ساختی!!

    این بار متفاوت از پیش
    برایت می نویسم
    تا تو
    مثل همیشه بخوانی
    اما
    دیگر خواستار برگشتت نخواهم بود!
    از هر چه به نام توست
    رخت خواهم بست
    و به سرزمینی کوچ خواهم کرد
    که همچون تویی را
    به انجا راهی نیست…

    باید..
    از برزخ نفس گیر بودنهای بی دلیلت
    رها شوم
    و در هوای پاک خالی از جنس آدمی
    نفس کشم!!!
    #مریم_میر_صفایی

    دکلمه ی شعر

  • غزل

    غزل

    ماه می تابد از یسار و یمین

    در شب چادر شما به یقین

    تاکه چشمم به چهره ات افتاد

    مست گشتم ولو شدم به زمین

    خیره بر دورو بر نگه کردم

    گرگ بی تاب دیده ها به کمین

    گفنم ای جان عزیز من بانو

    من سر گشته را بیا و ببین

    بی دلیلی شدم فدایی تان

    عاشق آن دو کندوی نمکین

    جمع کن گیسوی رها شده را

    همه ی شهر گشته عطر آگین

    دوری از من مکن که بر جانم

    غم دوریت میشود سنگین

    بارها خوانده ام به یاد شما

    شعر حافظ قصاید پروین

    همه ی ماههای من ای عشق

    می شود باتو ماه فروردین

    تا سحرگاه ساعتی باقیست

    ساعتی درکنارمن بنشین

     

     

    سید باقری{ سحر }

  • آموزش دکلمه با فرهاد گرجی…

    آموزش دکلمه با فرهاد گرجی…

    Retro microphone on stage in restaurant. Blurred background

    اول یک جمله بگویم

    راستش

    گاهی از شدت علاقه به زندگی

    حتی سنگها را هم می‌بوسم

    کلمه‌ها را

    کتاب‌ها را

    آدم‌ها را

    دارم دیوانه می‌شوم از حلول

    از میل حلول در هر چه هست در هر چه نیست

    در هر چه که هر چه

    چه

    و هی فکر می‌کنم

    مخصوصا به تو فکر می‌کنم

    آنقدر فکر می‌کنم

    که یادم می‌رود به چه فکر می‌کنم

    به تو فکر می‌کنم

    مثل مومنی که به ایمانِ باد و به تکلیف بید

    به تو فکر می‌کنم

    مثل مسافر به راه

    مثل علف به ابر

    مثل شکوفه به صبح و مثل واژه به شعر

    به تو فکر می‌کنم

    مثل خسته به خواب و نرگس به اردیبهشت

    به تو فکر می‌کنم

    مثل کوچه به روز

    مثل نوشتن به نی

    مثل خدا به کافر خویش و مثل زندان به زندگی

    به تو فکر می‌کنم

    مثل برهنگی به لمس و تن به شست و شو

    به تو فکر می‌کنم

    مثل کلید به قفل

    مثل قصه به کودک

    مثل پری به چشمه و پسین به پروانه

    به تو فکر می‌کنم

    مثل آسمان به ستاره و ستاره به شب

    به تو فکر می‌کنم

    مثل اَبونواس به می

    مثل نقطه به خط

    مثل حروف الفباء به عین

    مثل حروف الفباء به شین

    مثل حروف الفباء به قاف

    همین

    هر چه گفتم

    انگار انتظارِ آسان رسیدن به همین سه حرف آخر بود

    حالا باید بخوابم

    فردا باز هم به تو فکر خواهم کرد

    مثل دریا به ادامه ی خویش

    #شاعر : #سید_علی_صالحی

    [divider]

    دکلمه از هادی پیره (۱)

    [divider]

    دکلمه از بانو مریم چراغی

    [divider]

    دکلمه از بانو ساناز

    [divider]

    دکلمه از علیرضا

    [divider]

    دکلمه از بانو سمیه جهانیان

    [divider]

    دکلمه از بانو زهرا

    [divider]

    دکلمه از هادی پیره (۲)

    [divider]