ماه: تاریخ نامعتبر است

  • وقتی دوستم نداری

    با هم تعارف که نداریم…!؟
    وقتی دوستم نداری
    طوری نگاهم نکن که عاشقت شوم
    طوری صدایم نکن که دلم بریزد
    وقتی خطابت می کنم
    بی آنکه صدایت را صاف کنی
    یک “بله”ی ساده‌ی خشدار
    فارغ از “جانم”های عاشقانه بگو…!

    وقتی دوستم نداری
    میان کلماتت هیچ قولی نده!
    نگو می مانی
    نگو مال همیم
    چیزی نگو که دلم خوش باشد
    مثلا دلم نشکند
    من با دروغ
    بیشتر می‌شکنم
    بیشتر درد می‌کشم
    و بیشتر تو را نمی‌بخشم…!

    رفیق جان
    باهم تعارف که نداریم
    صاف و پوست کنده

    حرف دلت را بی اغراق

    اقرار کن…!

    “سعید امانی”

     

    https://t.me/kellck

  • می شود بغلم کنی

    می شود بغلم کنی؟؟

    محکم،

    از آنهایی که سرم چفت شود روی قلبت و

    حتی هوا هم بینمان نباشد!

    می شود بغلم کنی؟؟

    دلم تنگ است

    برای بوی تنت،

    برای دستانت که دورم گره شود

    و برای حس امنیتی که آغوشت دارد

    میشود بغلم کنی؟؟

    هیچ نگویی،

    فقط بگذاری گریه کنم

    و آرام در گوشم بگویی:

    مگر من نباشم که اینجور گریه کنی 

    می شود بغلم کنی؟؟

    تمام شهر می دانند، از تو هم پنهان نیست،

    همین روزهاست که دلتنگی کاری دستم دهد

    و در حسرت لمس دوباره ی آغوشت

    برای همیشه بمانم

    می شود بغلم کنی؟؟

     

    “فاطمه جوادی

     

    https://t.me/kellck

  • امروز که در آغوشم بودی

    محبوبم

    امروز که در آغوشم بودی

    چیزی به پنج گانه ی حواسم افزودی

    چیزی به رایحه ی گل ها

    به طعم های جهان

    به فصل ها

    ساعت ها

    و برای شادی

    تعریف تازه ای ساختی!

     

    دست هایم

    پیچکند حالا

    شانه هایم

    آبشاری برای فرود نجابت

    و سینه ام

    تختی برای پادشاهیِ “زیبایی

     

    رد موهایت را که گرفتم

    به مزرعه ای پر از محصول رسیدم

    رد چشم هایت را که گرفتم

    دو یاقوت سیاه بودند

    پشت شیشه ی جواهر فروشی

    و لب هایت

    نهری در امتداد خیابان

    لبریز از باران بهاری…!

     

    امروز که در آغوشم بودی

    تعبیر تازه ای از زیستن آموختم

    و در ساعتی که هیچگاه نبود

    فصلی که هیچ زمان نبود

    در طعم و عطر و احساسی که هرگز وجود نداشت

    بسیار آموختم… بسیار!

    و بیشترین اش:

    زنی که دوستت داشته باشد

    می تواند تنها با زبان صریح آغوش

    تو را به دنیای زیباتری که هرگز ندیده ای ببرد…”

     

    “حمید جدیدی”

     

    https://t.me/kellck

  • تو را نه برای زیبایی ات …

    محبوبم!

    تو را 

    نه برای زیبایی بی حصر و ادامه دارت

    نه برای رنج و اندوه ماندگارت

    نه برای شادی

    نه برای چشم های نافذت که با موهای کوتاه

    می توانی ویرانگر باشی

    تو را

    نه برای زنانه ای بی وقفه

    نه برای مهربانی لایزال و بی ریا

    نه برای قهر

    نه برای آشتی

    تو را

    نه برای زخمی که بر جا گذاشته ای

    نه برای آنچه مَردان شهر در تو می بینند

    نه برای غمین غروب آدینه

    نه برای هر آنچه که داری

    تو را برای خودم

    و تعریف جاودانگی عشق

    برای گنجی که داری و نمی ببیند

    برای سادگی ات در تعاریفی که “زن” بود

    تو را برای تنهایی ام

    دوستت دارم.

     

    “حمید جدیدی”

     

    https://t.me/kellck

  • اسم تو

    دیروز
    وقتی کسی در حضور من

    اسم تو را بلند گفت
    طوری شدم
    که انگار گُل رُزی از پنجره ی باز
    به اتاق پرت شده باشد

    ویسلاوا شیمبورسکا

     

    https://t.me/kellck

  • تا ابد دوستت دارم…

    عزیزم!
    گاهی
    فقط اندکی از مرا
    برای روزهای نداشتنم کنار بگذار
    مثلا
    دست خطم را
    که لای کتاب شعری
    آهسته تو را می بوسد
    یا صدای غمگینم را
    که در یک شب بخیر طولانی
    در گوش خواب آلودت می گوید:
    تا ابد دوستت دارم…”

    حق با فروغ بود
    روزی من
    پرنده ای مرده خواهم بود
    که تا بی نهایت
    در تو پرواز خواهد کرد

     

    “مهتاب سالاری”

     

    https://t.me/kellck

  • آفتاب تکیه داده به شانه ات

    آفتاب تکیه داده به شانه ات

    آینده به اِتکای خنده ات پیشِ روم ایستاده

    آنچه در تو

    نشانِ ماندن در من است

    خلاصه شده در سه حرف

    عشق …

    وَ تمام  …

     

    “سیدمحمد مرکبیان”

    https://t.me/kellck

  • صد فصل بهار آید و بیرون ننهم گام!

    صد فصل بهار آید و

    بیرون ننهم گام!

    ترسم که بیایی تو و

    در خانه نباشم…

     

    “وحشی بافقی”

     

    https://t.me/kellck

  • دلم کمی بهار می خواهد

    جوانه زده

    گلدان کوچکم

    دلم کمی بهار می خواهد

    نمی آیی؟

     

    “معصومه صابر”

     

    https://t.me/kellck

  • نامه نفرین شده

    تار گیسوی تو در مشت گره خورده ی باد

    خبر از خانه ی ویران شده در مه می داد

    من همان نامه ی نفرین شده بودم که مرا

    بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد.

    “احسان افشاری”

    —————————–

     

    متن کامل شعر:

     

    تار گیسوی تو در مشت گره خورده ی باد

    خبر از خانه ی ویران شده در مه می داد

     

    من همان نامه ی نفرین شده بودم که مرا

    بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد

     

    داس بر ساقه ی گندم زدی و بی خبری

    آه یک مزرعه در پشت سرت راه افتاد

     

    هر چه فریاد زدم، کوه جوابم می کرد

    غار در کوه چه باشد؟ دهنی بی فریاد

     

    داشتم خواب شفایی ابدی می دیدم

    که تو از راه رسیدی مرض مادرزاد

     

    بغض من گریه شد و راه تماشا را بست

    از تو جز منظره ایی تار ندارم در یاد…

     

    “احسان افشاری”

     

    https://t.me/kellck

  • بغض…

    بغض…

    دستان باد ،
    مانده در موهای دریا
    شانه ی چند قلوه سنگ
    زیر پاهای مرد بی صدا
    ازدحام چندین ابر
    پشت درِ باران
    خُنکای یک بغض
    روی گونه های آسمان !

    و حوالی من
    یک سنگ بزرگ
    بغل گرفته زانوی غم
    مرغی که باید ،
    امروز نیامد !!!

    #آیدا_خاقانی

  • آن چه در غیبتت ای دوست به من می‌گذرد

    آن چه در غیبتت 

    ای دوست به من می‌گذرد،

    نتوانم که حکایت کنم 

    الا به حضور…

     

    “سعدی”

    ————————————

    متن کامل شعر:

     

    به فلک می‌رسد از روی چو خورشید تو نور

    قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور

     

    آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد

    بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور

     

    حور فردا که چنین روی بهشتی بیند

    گرش انصاف بود معترف آید به قصور

     

    شب ما روز نباشد مگر آن گاه که تو

    از شبستان به درآیی چو صباح از دیجور

     

    زندگان را نه عجب گر به تو میلی باشد

    مردگان بازنشینند به عشقت ز قبور

     

    آن بهایم نتوان گفت که جانی دارد

    که ندارد نظری با چو تو زیبامنظور

     

    سحر چشمان تو باطل نکند چشم آویز

    مست چندان که بکوشند نباشد مستور

     

    این حلاوت که تو داری نه عجب کز دستت

    عسلی دوزد و زنار ببندد زنبور

     

    آن چه در غیبتت ای دوست به من می‌گذرد

    نتوانم که حکایت کنم الا به حضور

     

    منم امروز و تو انگشت نمای زن و مرد

    من به شیرین سخنی تو به نکویی مشهور

     

    سختم آید که به هر دیده تو را می‌نگرند

    سعدیا غیرتت آمد نه عجب سعد غیور

     

    “سعدی”

     

    https://t.me/kellck

  • خوش نوای بی نوا

    گفتا تو از کجائی کاشفته می‌نمائی

    گفتم منم غریبی از شهر آشنائی

     

    گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری

    گفتم بر آستانت دارم سر گدائی

     

    گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی

    گفتم که خوش نوائی از باغ بینوائی

     

    گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی

    گفتم بمی پرستی جستم ز خود رهائی

     

    گفتا جویی نیرزی گر زهد و توبه ورزی

    گفتم که توبه کردم از زهد و پارسائی

     

    گفتا بدلربائی ما را چگونه دیدی

    گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربائی

     

    گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم

    گفتم به از ترنجی لیکن بدست نائی

     

    گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی

    گفتم از آنکه هستم سرگشته‌ئی هوائی

    گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند

    گفتم حدیث مستان سری بود خدائی.

     

    “خواجوی کرمانی”

     

    + دانلود تصنیف “خوش نوای بی نوا”

    با صدای ایرج بسطامی

    از آلبوم افق مهر

    آهنگساز پرویز مشکاتیان

    دستگاه شور

    http://opload.ir/downloadf-3da0eedfbd901-mp3.html

     

    https://t.me/kellck

  • من اما عاشق بودم

    من اگر نویسنده بودم

    نویسنده خوبی می‌شدم

    اگر شاعر، شاعری هِی کم بد نبودم

    اگر کار گر بودم

    خوب آجر پرت می‌کردم

    خوب آچار بلد می‌شدم

    اگر من نقاش بودم

    نقاشی‌هایی خوب می‌کشیدم،

    خوب رنگ می‌کردم

    بوم‌ها را قشنگ وُ

    خانه‌ها را پُره رنگ وُ رنگ می‌کردم

    اگر شاد بودم

    می‌رقصیدم

    مجلس‌ها گرم می‌کردم

    خواننده بودم، می‌خواندم

    مرگ بودم، می‌مردم

    خدا بودم، زنده می‌کردم

    زندگی می‌دادم

    من اما عاشق بودم

    بلد نبودم!

     

    “افشین صالحی”

     

    https://t.me/kellck

  • از مرگت ناراحت نمی شوم!

    از مرگت ناراحت نمی شوم!

    از مرگت

    ناراحت نمی شوم!

    اگر قرار باشد

    پیش من

    که پیش از تو رفتم

    بیایی…

     

    “افشین یداللهی”

     

    https://t.me/kellck