ماه: تاریخ نامعتبر است

  • چهار شعر جدید از فرنگیس شنتیا

    چهار اثر از از مجموعه در دست چاپ: اوی من

     

    1)

    جانم برای تو

    آن گاه که می گویی سلام

    و جدار سینه من

    با پنجه های آفتاب شکاف برمی دارد

    جانم برای تو

    وقتی که می خندی

    و اندام های حیاتی من

    از بوی دهانت تنفس مصنوعی می گیرد

    جانم برای تو

    آنگاه که درلابلای من می وزی

    و از رگ های گردنم

    به خدای من نزدیک تر می شوی

    جانم برای تو

    که بر جراحتم دست می کشی

    و من به پابوسی انسان واپسین

    وادار می شوم.

     

    2)

    اوی من بود

    نه نام بزرگان را می دانست

    نه القاب جان نثاران را

    نه از مدیحه گویان کسی را می شناخت

    نه از فرومایگان

    و نه حتی از قلمروی آدمک های کاغذی

    چیزی شنیده بود

    او را همین بس که زیبا بود

    بی نهایت زیبا بود

    و زیباتر می شد

    وقتی سیاه می پوشید

    و در دانش رفیع تنهایی خودش

    فرو می رفت.

     

    3)

    نامت چه بود؟

    بامداد ؟

    بهار؟

    یا بشارت بهشت؟

    من اما تو را

    پسرخوانده خورشید شناختم

    برکت دست کشیدن به آفتاب بعد از سپیده دم

    سفیرارجمند روشنی

    با من که دهانم را به تاریکی دوخته اند

    با زبان مادری ات حرف بزن

    لهجه طاهر تو

    مناجات صمیمانه گنجشک با خداست.

     

    4)

    – خدای منهای ترس

    -خدای منهای اختناق

    -خدای منهای خشم و چند لحظه بعد
    پشیمانی

    ستایش سزاوار توست

    که او را آفریده ای

    مردی چنان زیبا

    با چشمانی درخشان بر پوستی 
    سبزه  و مرطوب

    و بوسه هایی پر از تردیدهای فلسفی

    فرزند ناخلف آدم

    که نمی شود با او

    در خواب طلایی هیچ گندم زاری دراز کشید

    نه با وسوسه یک سیب

    نه با ریختن این اشک های مصنوعی.

     

    "فرنگیس شنتیا"


    از مجموعه در دست چاپ: اوی من / فصل پنجم


    https://t.me/kellck

  • در زیر سایه ی مژه ات

    در زیر سایه ی مژه ات

    خوابم آرزوست…


    "فریدون مشیری"

     

     

    متن کامل شعر:

     

    همرنگ گونه های تو مهتابم آرزوست
    چون باده ی لب تو می نابم آرزوست


    ای پرده پرده ی چشم توام باغ های سبز
    در زیر سایه ی مژه ات خوابم آرزوست


    دور از نگاه گرم تو، بی تاب گشته ام
    بر من نگاه کن، که شب و تابم آرزوست


    تا گردن سپید تو گرداب رازهاست
    سر گشتگی به سینه ی گردابم آرزوست


    تا وارهم ز وحشت شب های انتظار
    چون خنده ی تو، مهر جهانتابم آرزوست.

    "فریدون مشیری"

    https://t.me/kellck

  • جان بفشانم ز شوق

    جان بفشانم ز شوق

    در ره باد صبا

    گر برساند به ما

    صبحدمی بوی دوست.

     

    "امیر خسرو دهلوی"

     

     

    https://t.me/kellck

  • روی در روی و نگه بر نگه

    روی در روی و

    نگه بر نگه و

    چشم به چشم!

    حرف ما و تو

    چه محتاج زبانست امروز؟

     

    "وحشی بافقی"

     

    https://t.me/kellck

  • به دیدارم بیا

    به دیدارم بیا

    و برایم دستهایت را سوغات بیاور

    تا پس از این معجزه

    پاییز را به جهنم بسپارم

    که عشق از هر آتشی سوزان‌‌ تر‌ خواهد بود!

    به دیدارم بیا

    و برایم خدا را هدیه بیاور

    تا پس از این حادثه

    خدا به من

    به تو

    و به ما

    ایمان بیاورد

    که عشق میتواند گاهی در یک‌ عصر پاییزی

    از دست های من

    که خفته اند در‌ جیب های تو…

    به جهان نازل شود!

    "حامد نیازی"

    https://t.me/kellck

  • آغوشت قبیله‌ای‌‌ وحشی

    آغوشت قبیله‌ای‌‌ وحشی

    با آتشی برای پایکوبی 

    با جادویی برای فریب

    دستانت

    گمشدگانِ بی‌ شتابِ ریزشِ آبشارِ گیسوانِ من

    و چشم‌هایت

    ویرانگرانِ خاموشِ غرورِ هزار ساله‌ام

    من دلباخته‌ای عصیانی

    آشوب گری پر تمنا

    از عالم گریخته‌ای پر تردید

    آمیخته با طبیعتِ پیکرت

    آمیخته با عطرِ خوبِ خوبِ بودنت

    سر بر بالینت گذاردم

    با تو زیستم

    با تو گریستم

    عشق ورزیدم

    عشق ورزیدم

    عشق ورزیدم

    و از آرزوهای بی‌ شمار

    تنها و تنها تو را خواستم

    خواستنی با شکوه

    رویایی

     و محال … و محال! 

    "نیکی‌ فیروزکوهی"

    https://t.me/kellck

  • حرف هایم را با نگاهی دیگر معنی کن

    ‍ من در سلول انفرادیِ تنم

    بسیارمستعدِ آلوده شدن

     به بی خوابی هایت شدم

    این شب ها،

    شب های بی بازگشتِ من به خودم …

    با خیالِ تو… بیداری را نقاشی می کنم

    چه برمن گذشته؟

    منِ مرا ندیده ای؟

    بیدار می مانم تا تو را به خواب ببینم

    شاید در آخرین دقایقِ بودنِ شب

    آخرین خاطرهٔ بوسه ات

    مرا به صبح بدوزد

    ویروس نگاهت، درد به جانم می ریزد

    و باز همان نگاه

    درد از من می برد

    تو کیستی؟ 

    که مرا در خواب هایم بیدار می کنی!

    حرف هایم را با نگاهی دیگر معنی کن

    شاید این بار درست معنی شدم.

    "راضیه خدابنده"

    https://t.me/kellck

  • امشب با خیال تو …

    امشب

    با خیال تو در این پیراهن هم آغوشم!

    به خدا نوشتم …

    نسیم نوزد!

    ماه تاب‌ نتابد!

    ستاره ها ندرخشند!

    مرغ سحر نخواند!

    چشمه نجوشد!

    و یاس های باغچه عطر نیفشانند!

    به خدا نوشتم…

    صدای پایش در کوچه نپیچد!

    خورشید راه فردا را‌ گم ‌کند!

    و جهان بایستد از حرکت!

    خدا پاسخ داد

    تو پنجره را برایم باز بگذار

    تا خلقت عشق را تماشا‌ کنم…

    باقی اش با من!

    امشب با خیال تو …

    در این ‌پیراهن عشق را خلق میکنم!

    باقی اش با خدا!

     

    "حامد نیازی"

    https://t.me/kellck

  • بیا و مرا هم‌ با خود بیاور از رویا!

    بیا،

    و مرا هم‌ با خود بیاور از رویا!

    بیا،

    و دستم را بگیر تا‌ گُم ‌نکنم‌‌ جاده ی برگشت را!

    بیا،

    که این سفر تنها به آمدن ختم می شود!

    بیا و بگذار ماجرای‌مان شنیدنی شود

    بگذار پرستوها از ما بیاموزند کوچِ حقیقی ‌را،

    بیا تا رویایی بنفش بسازیم

    بیا تا آمدن معنا پیدا ‌‌کند

    برای باران

    برای پاییز

    برای عشق

    بیا تا عشق بیاید

    بیا تا خدا برایمان تمام شهر را آذین ببندد

    تا برگها زیر ‌پایت فرش شوند

    و پاییز عاشقانه به جهانمان سلام‌ کند

    بیا تا نشان بدهیم به خدا

    پاییز بی رنگِ‌ بنفش زیبا نیست!

    بیا و مرا هم با خود بیاور از رویا!

     

    #حامد_نیازی

     

    برگرفته از کانال:

    @baran_e_del

    https://t.me/kellck

  • قلب من گواه بر تو دارد

    قلب من گواه بر تو دارد

    دشوار است

    فراموشی لبخند تو …

     

    "احمدرضا احمدی"

    https://t.me/kellck

  • در آن زمان که قلبم از تپش می افتد

    در آن زمان که قلبم از تپش می افتد

    در آن زمان که نفس هام از حرکت باز می ایستد

    و چشم ها

    چشم هایی که دوستشان داشتی

    زیر پلک های سنگینم میارامند،

    در آن زمان

    در آن زمان سنگین اندوه و خداحافظی

    کاش دستان سردم

    در میان دست های تو آرام گیرد

    تا روح سرکشم را به بند گیری

    و از "رهایی"

    معنای تازه ای بیافرینی…

     

    "حمید جدیدی"

    https://t.me/kellck