ماه: تاریخ نامعتبر است

  • چقدر صدای آمدنِ پاییز – پریسا زابلی پور

    چقدر صدای آمدنِ پاییز

    شبیه صدای قدم های تو بود

    ملتهب، مرموز، دوست داشتنی…

    چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست

    نه گرم، نه سرد، همیشه بلاتکلیف…

    چقدر صدای خش خش برگ ها

    شبیه صدای قلب من است

    که خواست، افتاد، شکست…  

    چقدر این پیاده رو ها پر از آرزوهای من است

    نارنجیِ یکدست، پُر از آدم های دست در دست، مست…

    چقدر پاییز شبیه دلتنگی ست

    شبیه کسی که بود، رفت

    کسی که دیگر نیست


    پریسا زابلی پور

    از کتاب : او همچنان غایب

    دکلمه شعر با صدای علی ایلکا

     

    https://t.me/kellck

  • منم آن عاشق دیوانه – فروغی بسطامی

    منم آن عاشق دیوانه

    که از غایت شوق

    خم زنجیر تو را

    بر دل شیدا زده‌ام.

     

    "فروغی بسطامی"



    https://t.me/kellck

  • من نه آنم که به تیغ – صائب تبریزی

    من نه آنم که به تیغ

    از تو بگردانم روی

    امتحان کن به دو صد زخم

    مرا بسم الله.

     

    "صائب تبریزی"


    من نه آنم که به تیغ - صائب تبریزی

    https://t.me/kellck

  • من نه آنم که ز دامان تو – فروغی بسطامی

    من نه آنم

    که ز دامان تو بردارم دست

    تیغ بردار

    که منت کش بازوی توام.

     

    "فروغی بسطامی"

     

    متن کامل شعر:

      

    [ادامه مطلب را در اینجا بخوانید …] https://t.me/kellck

  • من خراب نگه نرگس شهلای توام – فروغی بسطامی

    من خراب نگه نرگس شهلای توام

    بی خود از بادهٔ جام و می مینای توام

     

    تو به تحریک فلک فتنهٔ دوران منی

    من به تصدیق نظر محو تماشای توام

     

    "فروغی بسطامی"


    من خراب نگه نرگس شهلای توام - فروغی بسطامی

     

    متن کامل شعر:

     

    [ادامه مطلب را در اینجا بخوانید …] https://t.me/kellck

  • ای دوست بیازار مرا – رهی معیری

    ای دوست

    بیازار مرا هر چه توانی

    دل نیست اسیری

    که ز آزار گریزد.

     

    "رهی معیری"

     

    متن کامل شعر:

     

    [ادامه مطلب را در اینجا بخوانید …] https://t.me/kellck

  • سوی بزمت نگذرم – وحشی بافقی

    سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ای

    تا نداند کس که چون بی اعتبارم کرده‌ای

     

    چون بسوی کس توانم دید باز از انفعال

    اینچنین کز روی مردم شرمسارم کرده‌ای

     

    ناامیدم بیش از این مگذار خون من بریز

    چون به لطف خویشتن امیدوارم کرده‌ای

     

    تو همان یاری که با من داشتی صد التفات

    کاین زمان با صد غم و اندوه یارم کرده‌ای

     

    ای که می‌پرسی بدینسان کیستی زار و نزار

    وحشی ام من کاینچنین زار و نزارم کرده‌ای.

     

    "وحشی بافقی"

     

    https://t.me/kellck

  • بانوی قشنگم – عباس معروفی

    بانوی قشنگم
    من
    همیشه مستم

    لب‌های
    تو

    مخفف
    شراب‌های دنیاست

    چکیده‌ی
    کامروای انگور

    که
    قطره می‌شود

    نقطه‌ی
    هستی مرا می‌چکاند

    داغی
    که بر دلم مانده است

    من
    این نخورده با خنده‌های تو مست

    بیهوده
    نیست

    که
    در کلمات می‌چرخم

    نارنجی
    نقطه‌ها
    همه

    ردی
    از بوسه‌های توست …

    "عباس معروفی"

     

    برگرفته از کانال "باران دل"

    baran_e_del@


    https://t.me/kellck

  • این که تو را نمی بینم – سارا قبادی

    این که تو را نمی بینم

    دلیل فراموشی نمی شود

    من خدا را هم نمی بینم

    اما ضربان قلب من است

    مثل تو

    که در گوشه ی به غم نشسته ی قلبم

    عجیب می کوبی !


    "سارا قبادی"

     

    برگرفته از کانال "باران دل"

    baran_e_del@

     

    https://t.me/kellck

  • گفتم مگر ز رفتن – سعدی

    گفتم مگر ز رفتن

    غایب شوی ز چشمم

    آن نیستی که رفتی

    آنی که در ضمیری.

     

    "سعدی"

     

    برگرفته از کانال "باران دل"

    baran_e_del@


    گفتم مگر ز رفتن - سعدی

     

    https://t.me/kellck

  • اگر تو امتداد بهار نیستی – شیما سبحانی

    اگر تو امتداد بهار نیستی

    پس این شکوفه‌های قلبم را از چه دارم

    ببین چگونه عطر تن‌ت باران می‌شود

    و من با بوی تو خلوت می‌کنم

    اگر تو امتداد بهار نیستی

    این پرنده چه می‌گوید

    دارد دور قلبم می‌چرخد

    زمین می‌خورد

    بال‌ می‌زند

    قلبم تند می‌کوبد

    و من می‌ترسم بگویم

    دوستت دارم

    می‌ترسم زیاد به تو فکر کنم

    می‌ترسم نامت را روی کاغذ بنویسم

    آه، این‌ها‌ یعنی

    من عاشقت شده ام…

     

    "شیما سبحانی"

    از مجموعه در دست چاپ: مرا دیوانه صدا کن

     

    برگرفته از کانال: باران دل

    baran_e_del@

    https://t.me/kellck

  • خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت – سید مهدی نقبائی

    خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت

    از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت

     

    از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی

    بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت

     

    از اینکه با تمام پس انداز عمر خود

    حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت

     

    کم کم به سطح آینه برف می نشست

    دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت

     

    دنبال کودکی که در آن سوی برف بود

    رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت

     

    نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد

    من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت

     

    شاعر کنار جو گذر عمر دید و من

    خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت

     

    سید مهدی نقبائی

    دکلمه شعر با صدای علی ایلکا

     

    https://t.me/kellck

  • با آمدن ات فریب ام دادی – واهه آرمن

    با آمدن ات فریب ام دادی
    یا با رفتن ات ؟

    کاش هرگز تو را نمی دیدم
    تا همیشه سراغ ات را
    از فرشتگان می گرفتم
    تا تلخ ترین شعرم را هرگز
    در گوش خدا نمی خواندم

    کاش هرگز تو را نمی دیدم
    آن وقت
    نه بغضی در گلویم بود
    نه دل شدگی
    و نه مشتی شعر

     

    "واهه آرمن"

     

    منبع:

    http://echolalia.ir

    https://t.me/kellck

  • همیشه‌ی من، هرگز بود – بیژن نجدی

    همیشه‌ی من، هرگز بود
    غروب، پلی است از رویا به تاریکی
    تاریکی
    نگاه توست زیر پلک‌های افتاده

    همیشه‌ی من، هرگز بود
    غروب، ظهر توست

    منظومه‌هاست، پنجره‌های اتاق
    و آسمانی از شیشه می‌آید
    بر دست‌های چهار درخت لخت

    شگفتا که سایه می‌گذرد
    بی‌آفتاب از این رهگذر
    از همیشه من.

     

    "بیژن نجدی"

    https://t.me/kellck

  • در برابر همه‌ی دست‌هایش – بیژن الهی

    من آمده‌ام

    تا به جای پنجه‌های مرده‌ی پاییز

    پنجه‌های زنده‌ی تو را بپذیرم.

    من آمده‌ام تازه‌تر از هر روز

    تا تو را با پیشانیت بخاهم

    که بلندتر از رگبار است.

    می‌خواهم دوباره بیآغازم

    این بهاری را که خواهی نخواهی

    خون مرا در راه ها می‌دواند

    و به دل‌ها می‌برد.

    این بهاری که

    چه عاشقانه است.

    و من در برابر همه‌ی دست‌هایش

    که گشوده است

    ناگزیر به پاسخم.

     

    "بیژن الهی"

     

    منبع:

    http://echolalia.ir

    https://t.me/kellck

  • از خواب من پریده ای – مهرداد تبریزی

    از خواب من پریده ای
    سرزده
    بی چراغی روشن کنی
    تا آخرجاده ی شب
    صبح را خبر کنی
    و من که از خواب هایم پریده ام
    بیدارمیمانم وبه تو فکر میکنم
    کجا بود که با پای خواب آمدیم و روز بود
    و خورشید در سایه سار تن تو خنک بود
    فکر کردن مثل خواب دیدن نیست
    مرا نمی ترساند
    کجابودکه من از راه دور تو را دیدم
    و تو میرفتی ومیرفتی ومیرفتی
    و من که از خواب هایم پریده ام
    از پنجره فریاد می زدم
    از خواب من پریده ای
    سرزده
    بی چراغی روشن کنی
    یا صبح را
    رفته ای… رفته ای… رفته ای

     

    "مهرداد تبریزی"

     

    https://t.me/kellck