ماه: تاریخ نامعتبر است

  • بیا و این بار تو مرا دعوت کن – محدثه بلوکی

    در من هنوز
    شعری
    از
    تو
    به
    جا
    مانده

    که نه دیگر
    می
    شود
    آن
    را
    در
    ظلمت
    شب

    و نه با
    اولین
    طلوع
    سپیده
    دم
    پیدا
    کرد !

    این زن چه
    خوب
    می
    داند

    که چشم هایت

    تمام قافیه های
    دلم
    را
    دزدیده
    است.

    بیا و این
    بار
    از
    تمام
    قافیه
    های
    این
    شعر
    عبور
    کن

    و مرا به
    اولین
    طلوع
    خورشید
    دعوت
    کن

    به لحظه ی
    رویش
    گل
    های
    نرگس

    به اولین قرارهای
    خیس
    ماهی
    های
    عاشق

    بیا و این
    بار
    تو
    مرا
    دعوت
    کن

    "محدثه بلوکی"

     

    از کتاب: آزادی، چون
    رقصی
    در
    باد /
    ۱۳۹۷

    https://t.me/kellck

  • جوری دوستت دارم که – محسن دعاوی

    جوری دوستت دارم که
    انگار
    در این شهر

    فقط
    همین یک نفر موجود است

    و
    انگار مرا خدا

    به
    دوست داشتنت اجبار کرده
    !
    راهی
    ندارم جز این که دوستت داشته باشم
    !!

     

    "محسن دعاوی"

     

    برگرفته از کانال "باران دل"

    baran_e_del@

    https://t.me/kellck

  • به سر شد عمر – الهام ملک محمدی

    به سر شد عمر و یک دم سر نشد بی دوست
    که
    غایب بود و هر جا هست دل با اوست

     

    "الهام ملک  محمدی"

    https://t.me/kellck

  • پاییز من سلام – پروین نوروزی

    پاییز من سلام ، دلم را ندیده ای؟

    نزدیک تر بیا!!! تو چرا رنگ پریده ای؟!

     

     انگار مثل من رکب از عشق خورده ای

    یا زعفران به صورت نازت کشیده ای؟

     

     اینجا بشین و تکیه بده بر سکوت من

    توخسته ای و تازه از این در رسیده ای

     

     بگذار تا حکایت دل را بیان کنم

    شاید شبیه قصه ی ما را شنیده ای

     

     روزی مسافری که قطارش ترانه بود

    آمد سوار قافیه های سپیده ای

     

    چشمش عجیب وسوسه ی کودکانه داشت

    مانند تیله ای که از عابر خریده ای

     

    در دست گرم او تب پروانه مانده بود

    در پیله ای که از نخ آتش تنیده ای

     

     یک جرعه شعرخواست که دل را صفا دهد

    از استکان لب زده دادم چکیده ای

     

     با خنده گفت: دختر باران! تو محشری

    این گونه های سرخ ز باغ که چیده ای؟

     

     تا انتهای کوچه نگاهی غریب داشت

    من ماندم و تبسم بر غم تکیده ای

     

     من سالهای سال دلم را ندیده ام

    پاییز جان بگو تو دلم را ندیده ای؟!

     

     

     پروین نوروزی

    دانلود دکلمه علی ایلکا

     

    https://t.me/kellck

  • دل شکستی – الهام ملک محمدی

    دل شکستی که بهشتی به عطایش بدهی
    به
    بهشتت هوسی نیست دلم را مشکن

    "الهام ملک  محمدی"

    https://t.me/kellck

  • از گندم‌ زارها که می‌ گذرم – آرزو نوری

    از گندم‌زارها که می‌گذرم
    دست‌ام
    به خوشه‌هاست

    دلم
    با تو


    از
    خیابان که می‌گذرم

    یاد
    تو با من است

    چشم‌ام
    به چراغ راهنما


    راه
    که می‌روم با منی

    کندتر
    از من قدم برمی‌داری

    زودتر
    از من

    به
    خانه می رسی

     

    "آرزو نوری"

     

    برگرفته از کانال "باران دل"

    baran_e_del@

    https://t.me/kellck

  • دوئل چشمهایت را دوست دارم – محدثه بلوکی

    دوئل چشمهایت را
    دوست
    دارم .

    وقتی که نگاهم
    می
    کنی

    این شعر هم
    دلش
    برایت
    تنگ
    می
    شود.

    "چراغ ها
    را
    من
    خاموش
    می
    کنم"

    می خواهم این
    بار
    با
    روشنایی
    چشمهایت

    سپیدآریِ یک شب
    زیبا
    را

    به تمنّای این
    شعر
    دعوت
    کنم.

    ای رُخداده در
    من

    من جانم به
    لبخندهای
    تو
    بند
    است .

    بگذار که تصویر
    این
    شعرِ
    زیبا

    در نقاهتِ بوسه
    هایمان
    جان
    بگیرد !

    بیا در عمقِ
    جانم

    ریشه کن در
    من

    آمیخته شو با
    من

    عاشقم باش

    لحظه ای با
    من

    تن به تن

    تنها با من

    دوئل چشم هایت
    را
    دوست
    دارم.

     

    "محدثه بلوکی"

     

    از کتاب: آزادی، چون
    رقصی
    در
    باد /
    ۱۳۹۷


    https://t.me/kellck

  • چشمانت راز آتش بود – محدثه بلوکی

    چشمانت

    راز آتش بود.

    در التهاب قلب
    ویران
    شده
    ام

    و لبانت چون
    دشنه
    ای
    سوزان

    که مرهم تمام زخم
    های
    قبل
    از
    تو
    با
    من
    بود !

    و آنقدر با
    آتش
    دوست
    داشتن

    و عطر تنت
    زندگی
    کرده
    ام

    که همه چیز
    را
    از
    یاد
    برده
    ام
    جز
    تو

    و حالا دیگر
    هراسی
    ندارم

    از این همه
    سوختن

    از این همه
    زخم

    و خاکسترِ خاطراتی
    که

    از من و
    تو
    به
    جای
    خواهد
    ماند.

     

    "محدثه بلوکی"

     

    از کتاب: آزادی، چون
    رقصی
    در
    باد /
    ۱۳۹۷


    شاعر محدثه بلوکی

    https://t.me/kellck

  • دیگر رویایی ندارم – روشنک آرامش

    دیگر رویایی ندارم
    و
    خیابان های ذهنم

    همه
    از تردد تنهایی دلگیرند

    زنی

    که
    دست هایش را برای روز مبادا کنار گذاشته

    و
    قلبش را به حراج می گذارد

    موهایش
    را به خیریه می بخشد و

    تنهایی
    اش را زیر پلک هایش چال می کند

    دردش
    واگیر دارد

    و
    تو که روحش را جویده ای

    و
    دست از سر استخوانش بر نمی داری

    هرگز
    نخواهی فهمید

    زن
    هایی که در آشپزخانه می میرند

    و
    در آتش دفن می شوند

    و
    ققنوس وار از خاکستر زاده می شوند

    جمعیتی
    رو به ازدیادند

    در
    ایستگاه قطار منتظر نیامدنم بمان

    قطار
    ها دیگر به ایستگاه ها وفادار نمی مانند
    !

    "روشنک آرامش"

    https://t.me/kellck

  • اگر مرا ببوسی – آلدا مرینی

    اگر مرا ببوسی
    و
    اگر من چشم در چشم تو شوم

    می
    ترسم از ویرانی ام

    نگاه
    تو چون شراره ای است

    که
    ناگهان

    شعله
    ور می شوند

    و
    من

    به
    زندگانی بلند گل سرخی فکر می کنم

    که بی هیچ تشویشی
    در
    انتظار جاودانگی ست

     

    "آلدا مرینی"

    مترجم: اعظم کمالی

     

    منبع: وبسایت اکولالیا

    http://echolalia.ir

     

    آلدا مرینی - Alda Merini


    + آلدا مرینی (ایتالیایی: Alda Merini؛ ۱۹۳۱ – ۲۰۰۹) شاعر و نویسنده اهل
    ایتالیا بود.


    https://t.me/kellck

  • تنت می‌تواند زندگی‌ام را پر کند – خوزه آنخل بالنته

    تنت می‌تواند زندگی‌ام را پر کند
    عین
    خنده‌ات

    که
    دیوار تاریک حزنم را به پرواز در می‌آورد
    .
    تنها
    یک واژه‌ات حتی

    به
    هزار تکه می‌شکند تنهایی کورم را
    .

    اگر نزدیک بیاوری دهان بی‌‌کران‌ات را
    تا
    دهان من

    بی‌وقفه
    می‌نوشم

    ریشه‌ی
    هستی خود را
    .

    تو اما نمی‌بینی
    که
    چقدر قرابت تنت

    به
    من زندگی می‌بخشد و

    چقدر
    فاصله‌اش

    از
    خودم دورم می‌کند و

    به
    سایه فرو می‌کاهدم
    .

    تو هستی: سبک‌بار و مشتعل
    مثل
    مشعلی سوزان

    در
    میانه‌ی جهان
    .

    هرگز دور نشو:
    حرکات
    ژرف طبیعت‌ات

    تنها
    قوانین من‌اند
    .
    زندانی‌ام
    کن

    حدود
    من باش
    .
    و
    من آن تصویرِ شاد خویش خواهم بود

    که
    تو-اش به من بخشیدی
    .

     

    "خوزه آنخل بالنته"

    مترجم: محسن عمادی

     

    منبع: وبسایت خانه شاعران جهان

    https://t.me/kellck

  • بلور دریا

    ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر
    در
    روحمان طراوت مهتاب عشق بود

    سرهایمان
    چو شاخهء سنگین ز بار و برگ

    خامش
    ، بر آستانه محراب عشق بود

    گوئی فرشتگان خدا در کنار ما
    با
    دستهای کوچکشان چنگ میزدند

    در
    عطر عود و نالهء اسپند و ابر دود

    محراب
    راز پاکی خود رنگ میزدند

    پیشانی بلند تو در نور شمع ها
    آرام
    و رام بود چو دریای روشنی

    با
    ساقهای نقره نشانش نشسته بود

    در
    زیر پلکهای تو رویای روشنی

    من
    تشنهء صدای تو بودم که می سرود

    در
    گوشم آن کلام خوش دلنواز را

    چون
    کودکان که رفته ز خود گوش می کنند

    افسانه
    های کهنهء لبریز راز را

    آنگه در آسمان نگاهت گشوده شد
    بال
    بلور قوس و قزح های رنگ رنگ

    در
    سینه قلب روشن محراب می تپید

    من
    شعله ور در آتش آن لحظهء درنگ

    گفتم خموش «آری» و همچون نسیم صبح
    لرزان
    و بی قرار وزیدم به سوی تو

    اما
    تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم

    در
    سینه هیچ نیست به جز آرزوی تو.

     

    "فروغ فرخزاد"

    از دفتر: عصیان



    https://t.me/kellck

  • اگر بودی – زاگرو نورالهی

    اگر بودی

    محکم به سینه می چسباندمت و

    برگ و شاخه هایمان در هم تنیده می شد

    کبوتران شادی از لبهایم به لانه های تو پناه می گرفت و

    از لانه های تو به فصل من و

    از فصل من به أبدیت تو مهاجرت می کردند

    کاش بودی تا ابرهایم را به هوای تو بلند می کردم

    تا بال به سمت من می گشودی و

    من باد ترانه ی دستهایت می شدم

    کاش جاده ای که می رفت دوباره برگردد

    من هنوز هم تمام غذاهای دونفره و لباسهامان

    تمام اسناد هویتمان

    پرسه و بوسه و آغوش و لبخندمان را

    در این چمدان

    با خود به همه جا کشانده ام.

     

    "زاگرو نورالهی"

     

    https://t.me/kellck

  • ای سنگ دل تو جان را دریای پرگهر کن – مولانا

    ای سنگ دل تو جان را دریای پرگهر کن

    ای زلف شب مثالش در نیم شب سحر کن

     

    چنگی که زد دل و جان در عشق بانوا کن

    نی‌های بی‌زبان را زان شهد پرشکر کن.

     

    "مولانا"

    https://t.me/kellck