بی
روی تو خورشید جهانسوز مباد
هم
بیتو چراغ عالم افروز مباد
با
وصل تو کس چو من بد آموز مباد
روزی
که ترا نبینم آن روز مباد
“رودکی”
(سلیقه خوب
شما)
https://t.me/kellck
بی
روی تو خورشید جهانسوز مباد
هم
بیتو چراغ عالم افروز مباد
با
وصل تو کس چو من بد آموز مباد
روزی
که ترا نبینم آن روز مباد
“رودکی”
(سلیقه خوب
شما)
https://t.me/kellck
برای
قلبم
چه
طرحی بریزم
تا
عاشقت نباشد؟
لبانم
را
چه
بیاموزم
که
تو را نبوسد
و
طاقتم را
که
دندان بر جگر بگذارد؟
به
شعرم چه بگویم
که
منتظرم باشد
تا
بعد؟
و
حال آنکه
روزی
که تو را نبینم
بی
نهایت است.
“نزار قبانی”
https://t.me/kellck
تو
را پنهان میخواستم
نگاهَت
را در رگ رگِ جانم پنهان کردم؛
اما
از چشمانم به بیرون راه کشید
نامَت
را پنهانتر
آنکه
با دل نگفتم
اما
بادها از خاکها و خاکریزها گذشتند
و
بذر نام تو را بر گسترهی تمامِ زمین پاشیدند
تو
را پنهان میخواستم
اما
حالا سبز شدهای همهجا
چشمانم
را میبندم
کودکانِ
هرجا که بگویی
نام
آشنای تو را
خنده
خنده بر طبلها میکوبند
تو
را پنهان میخواستم
اما
اینگونه که…
حالا
چهگونه پنهانَت کنم؟!
"رضا
کاظمی"
برگرفته از کانال: باران دل
@baran_e_del
https://t.me/kellck
دلم
شبیه تلگراف خانه ای دور افتاده
مدام
در انتظار ضربه های پیام تو
سیم
های رابطه را چک می کند
مبادا
جایی قطع شود
مبادا
کلمه ای از قلم بیفتد
چشم
هایم را در تاریکی جا گذاشته ام
نزدیک
تَر بیا
می
خواهم چشم هایت را با بریل بخوانم
با
صدایت پیمان دوستت دارم ببندم
با
دست هایم آغوشت را دوره کنم
و
سر در گریبانت
آن
قدر عطرت را نفس بکشم
تا
تمام شود این دلتنگی!
"روشنک آرامش"
https://t.me/kellck
دست
های تو
یادگاری
هایی شگفت انگیزند
از
سکونت ماه بر خاک
وقتی
زندگی تاریک می شود
به
دست های تو فکر می کنم
وقتی
کارها گره می خورند
درها
باز نمی شوند
به
دست های تو فکر می کنم
دست های تو
بال
هایی منند
برای
فرار از زمین در روز مبادا
به
دست های سفید تو فکر می کنم!
"رسول
یونان"
برگرفته
از کانال شعر استاتیرا
@aastatira
https://t.me/kellck
چگونه
با تو از چمدان سخن بگویم؟!
در
را که باز کنم
دو
فنجان کنار هم نشانده ای
وعطر
چای
مرا
میبرد
به
دست های تو
به
ساعت چهار
به
آن فکر کوچک
که
برخیزی و
دلتنگی
ات را در قوری گل سرخ دم کنی…
در
را باز می کنم
عطرها
مرده اند
بر
میز کاغذی است که بر آن نوشته ای:
"چگونه
با تو از چمدان سخن بگویم؟"
"گروس عبدالملکیان"
برگرفته از کانال شعر استاتیرا
@aastatira
https://t.me/kellck
معنای
زنده بودن من،
با
تو بودن است …
نزدیک
، دور
سیر
، گرسنه
رها
، اسیر
دلتنگ
، شاد
آن
لحظه ای که بی تو سر آید
مرا
مباد!
"فریدون مشیری"
https://t.me/kellck
…
من
با تو از تمام درهای بسته که روزی باز خواهد شد _ شکوفههای نارنج،
من
با تو از شوکت نسیم سخن گفتم.
هلیا،
ژرف ترین پاک روبیها پیمانی ست با باد.
بگذار
باد بروبَد.
بگذار
که رستنیها به دست خویش برویند.
از
تمام دروازهها، آن را باز بگذار که دروازه بانی ندارد و یکطرفه است به سوی درون.
از
تمام خندهها، آن را بستای که جانشین گریستن شده است.
"نادر
ابراهیمی"
از
کتاب: بار دیگر شهری که دوست می داشتم
https://t.me/kellck
ساقیا
سایه ابر است و بهار و لب جوی
من
نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی
"حافظ"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید …] https://t.me/kellck
گره
بزن
آرزوهایت
را
به
تار موهایم
نسیم
گره گشایی در راه است!
"روشنک آرامش"
برگرفته از کانال شعر خانم روشنک آرامش
@aastatira
https://t.me/kellck
خورشید
اگر گم شود از عرصه عالم
من
دست تو گیرم به لب بام برآرم.
"عاشق
اصفهانی"
https://t.me/kellck
من
که جز همنفسی با تو ندارم هوسی
با
وجود تو چرا دل بسپارم به کسی
"فاضل
نظری"
https://t.me/kellck
در
سیمای تو
روشنایی
عجیبی ست
که
درختان نارنج را بارور میکند
و
صدایت، دریایی لاجوردی ست
که
هنوز
در
گوشم میخواند
عطرت،
سنجاقکها را مست میکند
تا
سرخوشانه روی برکه ها به پرواز درآیند
آه
! ماهرخ ، چه میخواستم بنویسم!
پای
تو که به ذهنم باز می شود
به
فراموشی عمیق فرو می روم.
"دیهور انتهورا"
https://t.me/kellck
می
خواهم بگویم دوستت دارم
جمله
ای که هیچوقت کهنه نمی شود
مانند
زیباییِ لبخندت
مانند
رنگ چشمانت
که
هیچوقت از مد نمی افتد
می
خواهم بگویم دوستت دارم
لحظه
به لحظه
حافظهام
یاری نمیکند
نمیدانم
چرا
نمیدانم
از کِی
اما
خیلی وقت است
این
دوستت دارم ها
روی
ذهنم انباشته شده.
"دیهور انتهورا"
https://t.me/kellck
دوست
داشتنت را
از
سالی به سال دیگر
جابهجا
میکنم
انگار
دانشآموز مشقاش را
در
دفتری تازه پاکنویس میکند
جابهجا
میکنم …
صدایت
عطرت
نامههایت
و
شمارهی تلفن
و
صندوق پستی ات را
می
آویزمشان به کمد سال جدید
و …
اقامت
دائمی در قلبم
را
به تو می دهم…
"نزار قبانی"
https://t.me/kellck