دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم
دوستان از راست میرنجد نگارم چون کنم
نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار
عشوهای فرمای تا من طبع را موزون کنم
#حافظ
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم
دوستان از راست میرنجد نگارم چون کنم
نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار
عشوهای فرمای تا من طبع را موزون کنم
#حافظ
ما گنهکاریم، آری، جرم ما هم عاشقی است
آری اما آنکه آدم هست و
عاشق نیست، کیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد، همان جان کندن است
دم به دم جان کندن
ای دل کار دشواریست، نیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد، لبی بی خنده است
بر لب بی خنده باید
جای خندیدن گریست
زندگی بی عشق اگر باشد، هبوطی دائم است
آنکه عاشق نیست، هم
اینجا هم آنجا دوزخی است
عشق عین آب ماهی یا هوای آدم است
می توان ای دوست بی آب و هوا
یک عمر زیست؟
تا ابد در پاسخ این چیستان بی جواب
بر در و دیوار می پیچد طنین
چیست؟ چیست؟
#قیصر_امین_پور