ماه: تاریخ نامعتبر است

  • معشوق جان به بهار آغشته ی منی | رضا براهنی

    معشوق جان به بهار آغشته ی منی | رضا براهنی

    .

    معشوق جان به بهار آغشته ی منی
    که موهای خیس ات را خدایان بر سینه ام می ریزند و مرا خواب می کنند
    یک روزَمی که بوی شانه تو خواب می بَرَدَم
    معشوق جان به بهار آغشته ی منی تو شانه بزن
    هنگامه ی منی
    من دستهای تو را با بوسه هایم تُک می زدم
    من دستهای تو را در چینه دانم مخفی نگاه داشته ام
    تو در گلوی من مخفی شدی
    صبحانه پنهانی منی وقتی که نیستی
    من چشمهای تو را هم در چینه دانم مخفی نگاه داشته ام
    نَحرم کنند اگر همه می بینند که تو نگاه ِ گلوگاه ِ پنهانی ِ منی
    آواز من از سینه ام که بر می خیزد از چینه دانم قوت می گیرد
    می خوانم می خوانم می خوانم تو خواندن منی
    باران که می وزد سوی چشمانم باران که می وزد باران که می وزد ، تو شانه بزن! باران که می…
    یک لحظه من خودم را گم می کنم نمی بینمَم
    اگر تو مرا نبینی من کیستم که ببینم؟ من نیستم که ببینم ، نمی بیننمَم
    معشوق جان به بهار آغشته ی منی اگر تو مرا نبینی من هم نمی بینمم
    آهو که عور روی سینه من می افتد آهو که عور آهو که عور آهو که او ، او او که آ اواو تو شانه بزن

    #رضا_براهنی

  • کشف تو | عباس معروفی

    کشف تو | عباس معروفی

    غافل از تو نیستم
    حلقه بر دروازه ی جهان میزنی
    بیدار میشوم،
    واز اقیانوسی با تو میگویم
    که غزلهای سوخته ام
    دهلیزهای جهان درنوردیده اند
    ارتباط،هدیه ی حس آب هاست
    آهوان خواب، از چشم
    به عطر بوسه های تو می رمد
    غرقه در اقیانوس گیسوانت
    برهنه
    سراسر سرزمین پنهان را
    به کشف تو میگذرم…

    #عباس_معروفی

  • تلخ‌ترین حس | روزبه معین

    تلخ‌ترین حس | روزبه معین

    .

    حس کردم
    که چقدر
    دلم واسه خودم تنگ شده…!
    تلخ ترین حس دلتنگی،
    دلتنگی واسه خودته،
    واسه کسی که بودی!

    #روزبه_معین

  • بهشت خودمانی | شاهرخ مسکوب

    بهشت خودمانی | شاهرخ مسکوب

    .

    .

    «من گمان می‌کنم هرکسی در ته دلش یک باغی دارد که پناهگاه اوست. هیچ‌کس از آن‌جا خبر ندارد. کلیدش فقط در دست صاحبش است. آن‌جا، آدم هر تصور ممنوعی دلش بخواهد می‌کند. عشق‌های محال، هر آرزوی ناممکن و هر خواب و خیال خوش، هر چیز نشدنی، آن‌جا شدنی است. یک بهشت- یا شاید جهنم ـ خودمانی و صمیمی که هرکس برای خودش دارد. این باغ اندرونی چه بسا از دید باغبانش هم پنهان است؛ اما یک روزی و یک جوری آن را کشف می‌کند.»

    #شاهرخ_مسکوب | #گفت‌و‌گو‌‌_در_باغ

    (۲۰ دی ۱۳۰۲- ۲۳ فروردین ۱۳۸۴)
    (پژوهشگر، زبان‌شناس،شاهنامه‌پژوه، مترجم و نویسنده )

  • اگر تو در وجودم نبودی | شهریار مندنی پور

    اگر تو در وجودم نبودی | شهریار مندنی پور

    اگر تو در وجودم نبودی، دستم را در آتش فرو می‌کردم تا ببینی که چگونه رنجم از جنس گدازه‌هاست، بی‌آنکه فریاد درد را از دهانم بشنوی، شعله‌ها را خواهی دید که از سرانگشت‌هایم سر می‌کشند و فرو می‌روند و گوشت تنم خواهند شد. ندایی در سرم سر نمی‌دهی و پس خواهان تبدیل منی. بگو شو، می‌شوم. و این آخرین باری است که این کوره روشن شده است. لباس‌هایت را در آن خواهم انداخت، تا دیگر هیچ نشانی از تو بر روی این زمین برجا نمانده باشد. می‌سوزد و می‌سوزم و تو می‌خواهی به من بفهمانی که قانع نشده‌ای از عشق؛ و یگانه شدن ما را نپذیرفته‌ای. چرا دلبسته آن تن خاکی هستی؟ مگر فنایش قطعی نبود. زمان در برابر تو ماضی است و چه فایده برایت چند سال دیگر زندگی در آن تن، که فقط لحظه‌ای است پیش زیبایی ات… 

     

    #شهریار_مندنی_پور | شرق بنفشه