عجیب این درد عشق و عاشقی مانند افیون است
کـه هر جا لذتی باشد، درون درد مـدفـون است
چو مغـروران بـی منـطق، نگو از عشق بیزارم
که ناگه می زند بر دل، شگرد او شبیخون است
میان جنگ هم باشی، سراغت عشق می آید
که رکسانه سمرقند و سکندر اهل مقـدون است
نمی خواهم که بد گویم ز عشق و عاشقی اما
نمی خواهم چنین باشد ولی انگار قانون است
سـمـرقـنـد و بــخـــارا را بـه پــای مِی هــدر دادم
کجایی، ترک شیرازی!؟ که از دستت دلم خون است
بـدان؛ دیـوانه گشتن بهتر از عـاشق شدن باشـد
ببین فرهاد شیرین می زند، لیلا که مجنون است
درون شعــرهـــا دیگـر کلامـــی را مــکـن بـــاور
“عزیزم بی تو می میرم” فقط نقلی به مضمون است
اگر عاشق شدی، مردانه عاشق باش و تکـپر باش
از این شاخه به آن شاخه پریدن، کار مـیـمـون است
#سید_تقی_سیدی
دیدگاهها
درود برشما…
با صدای شما این شعر زیبا بر جانم نشست
پاینده باشید
صدای شنیدنی دارید بانو
در کنار شعری زیبا
لذت بردم..
نقش دو هم نام بر آستانه کانون شنیدنی و خواندنی است خانم و آقای سیدی بسیار سپاس
می شنوم و سرشار میشوم…عالی…
عالـــــــــــــــــــــــــــــــی بود بیتا جانم .
انتخابی زیبا و اجرایی بی نظیر .. مثل همیشه از شنیدنتان غرق لذت می شوم ♥
درون شعــرهـــا دیگـر کلامـــی را مــکـن بـــاور
“عزیزم بی تو می میرم” فقط نقلی به مضمون است…بیتاعزیز با صدای سبزت حرفها را چه خوب به دل میرسانی.همیشه با صدای مهربانت باشی