یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم | افشین یداللهی

·

یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم‌انتظارت نیستم

یک روز می‌آیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستم

شب‌زنده داری می‌کنی ، تا صبح زاری می‌کنی
تو بی‌قراری می‌کنی ، من بی‌قرارت نیستم

پاییز تو سر می‌رسد ؛ قدری زمستانی و بعد
گل می‌دهی ، نو می‌شوی ، من در بهارت نیستم

زنگارها را شسته‌ام دور از کدورت‌های دور
آیینه‌ای رو به توام ، اما کنارت نیستم

دور دلم دیوار نیست ، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست ، امنم ؛ حصارت نیستم

#افشین_یداللهی

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.