به شوق خلوتی دگر | عبدالجبار کاکایی

به شوق خلوتی دگر که رو براه کرده ای

تمام هستی مرا شکنجه گاه کرده ای

 

محله مان به یمن رفتن تو رو سپید شد

لباس اهل خانه را ولی سیاه کرده ای

 

چه روزها که از غمت به شکوه لب گشوده ام

ونا امید گفته ام که اشتباه کرده ای

 

چه بارها که گفته ام به قاب عکس کهنه ات

دل مرا شکسته ای ،ببین گناه کرده ای

 

ولی تو باز بی صدا درون قاب عکس خود

فقط سکوت کرده ای ،فقط نگاه کرده ای …

 

عبدالجبار کاکایی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.