چای مینوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای مینوشم ولی از اشک،فنجان پر شدهست
#فاضل_نظری
شاهرگ های زمین از داغِ باران پُر شده است
آسمانا! کاسهی صبرِ درختان پُر شده است
زندگی چون ساعتِ شماطهدارِ کهنهای
از توقفها و رفتنهایِ یکسان پُر شده است
چای مینوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای مینوشم ولی از اشک، فنجان پُر شده است
بس که گل هایم به گورِ دسته جمعی رفتهاند
دیگر از گلهای پَرپَر خاکِ گلدان پُر شده است
دوکِ نخریسی بیاور، یوسفِ مصری بِبَر
شهر از بازار یوسفهایِ ارزان پر شده است
شهر گفتم؟! شهر! آری شهر! آری شهر! شهر
از خیابان! از خیابان! از خیابان پُر شده است
[فاضل نظری ]