ماه: تاریخ نامعتبر است

  • درد لاعلاج | سجاد شهیدی

    درد لاعلاج | سجاد شهیدی

    ثمر ندیده وجودم، درختِ کاجم من
    و ارغوانِ غم‌الودِ ابتهاجم من…

    در این زمانه کسی پاک‌دامنی نخرید
    عزیزِ مصرم و این روزها حراجم من

    طبیب و نسخه و دارو گره‌گشایت نیست
    دُچار من شده‌ای، دردِ لا‌علاجم من

    نگیر خُرده چرا خیره در تو می‌نگرم
    شبیهِ ماهیِ در صید، هاج و واجم من

    نخند، عشوه نیا، دم به دم رهام نکن…
    عبوس و خیره‌سر و دمدمی مزاجم من

    غریق را چه سخن غیر دست و پا زدن است؟
    نبین سکوتِ مرا، غرق احتیاجم من 🙂

    #سجاد_شهیدی

  •  ابر زمانه و ابر زلف | محمدعلی اسلامی ندوشن

     ابر زمانه و ابر زلف | محمدعلی اسلامی ندوشن

    ‍ …باز اگر پیرهای خوب، پیرهای زندگی کرده، مصدرِ کار می‌شدند، حرفی نداشتیم؛ این پیرهایی که تا امروز دنیا را اداره کرده‌اند، بدترین پیرها بوده‌اند، از آنهایی بوده‌اند که جوانی‌شان را بر باد داده بودند، از آن استفاده نکرده بودند؛ دلشان پُر از حسرت و عقده بوده، به همین علّت کوشیده‌اند تا در گردابِ زندگی به پاره چوبِ «وزارت» و «ریاست» چنگ بزنند، و از راه وضع قانون‌های خشن و «یَهُوِه‌ای » انتقام خود را از جوان‌ها بگیرند، دق دلشان را خالی کنند؛ در حالی که خودشان توی خلوت هر کاری دلشان خواسته کرده‌اند. البتّه، گاهی حقّه زده و چند تا جوان هم با خود همدست کرده‌اند، امّا این جوانها ننگِ طبقه‌ی جوان بوده‌اند، روحِ پیر داشته‌اند!

     

    پیرهای حاکم تا کسی مثل خودشان نبوده، توی جرگه‌ی خود راهش نداده‌اند.

    اگر کار به دست من می‌افتاد، برای همیشه به این وضع خاتمه می‌دادم؛ جوان‌های واقعی، جوان‌های عاشق را بر دنیا مسلّط می‌کردم. آنها هستند که معنیِ زندگی، معنیِ انسانیّت را می‌فهمند، هم قدرت اراده دارند و هم سلامت جسم؛ مغرورند، خوشبین‌اَند، خوابهای قوس قزحی می‌بینند؛ صبح، با امید و شوق از خواب بیدار می‌شوند؛ زندگی را دوست دارند، برای آنکه از آن لذّت می‌برند.

     

    تو را به خدا توی قیافه‌ی این سیاستمدارهای امروز باریک شو! رقّت‌انگیز است؛ قیافه‌های اخمو، چروکیده؛ حتّی جرأت ندارند بروند پروستاتِشان را عمل کنند، تا این حد جانِ خودشان را دوست دارند! همه‌اَش خمیازه می‌کشند، دائماً به فکر این‌اَند که پاپوش برای مردم بدوزند، چوب لای چرخِ دنیا بگذارند!

     

    ابر زمانه و ابر زلف | #به_وقت_کتاب

    دکتر #محمّد‌علی_اسلامی_نُدوشن

  • رومئو و‌ ژولیت | ویلیام شکسپیر

    رومئو و‌ ژولیت | ویلیام شکسپیر

    (پس از بوسیدنِ ژولیت)

    رومئو: “اکنون با لبانِ تو، گناه از لبانم پاک شده است…”

    ژولیت: “پس لبانِ من، با گرفتنِ آن گناه، گناهکار شده‌اند…”

    رومئو: “گناه از لبانِ من؟ آه…!

    چه بی‌حرمتی بزرگی که باید جبران شود، گناهِ من را به من پس بده…”

    (و دوباره او را می‌بوسد…)

     

    بخشی از “نمایشنامه یِ #رومئو_و_ژولیت | #به_وقت_کتاب

    #ویلیام_شکسپیر

    تصویر: تابلویِ نقاشیِ “رومئو و ژولیت” اثرِ”فرانک_دیکسی”

    (Frank_Dicksee)

    نقاشِ برجسته یِ انگلیسی که در سالِ 1890 خلق شده است.