بگویم هم: هیچ كس باور نمیكند. بویِ مرا باد میبرد طرفش و او نشسته بود رو به باد كه من برسم. این كه مدتها بود خوابهایم عوض شده بود، تعبیرشان همین بود. بگویم: تو كه بنشینی آن طرفِ سنگ، این طور خورشید كه غروب كند، پشت سرت است. میبینمت برای آخرین بار می… سفیدیِ پشت …
تو را دوست دارم! مانند هر چیز با ارزش و پنهانی که باید مخفیانه دوست داشت! درست، ما بین سایه و روح تو را دوست دارم بی آنکه بدانم چگونه، از کی و از کجا تو را دوست دارم! بی هیچ پیچیدگی، بی هیچ غروری… #پابلو_نرودا
ای کاش آب بودم گر میشد آن باشی که خود میخواهی. ــ آدمی بودن حسرتا! مشکلیست در مرزِ ناممکن. نمیبینی؟ ای کاش آب بودم ــ به خود میگویم ــ نهالی نازک به درختی گَشن رساندن را (ــ تا به زخمِ تبر بر خاکاش افکنند در آتش سوختن را؟) یا نشای سستِ …
«مادر» ماه پشت شاخه ها بی احتیاط مانده امشب روی دیوار حیاط مادر از پشت درختان هراس می رسد آرام با تشتی لباس می چلاند خاطرات شسته را شعرهای نارس نارسته را خاطراتم مثل یک شعر بلند پهن می ماند پریشان روی بند یاد گلبانوی کاشی ها به خیر یاد حوض و اب پاشی ها …
روشن است که خستهام زیرا آدمیان در جایی باید خسته شوند از چه خستهام، نمیدانم دانستنش به هیچ رو به کارم نمیآید زیرا خستگی همان است که هست سوزشِ زخمها همان است که هست آری خستهام و به نرمی لبخند میزنم. #فرناندو_پسوا
به یاد آن کسى که چشم هایش برده جانم را تفال میزنم هر شب مَفٰاتیحُ الجَنانَم را من آن آموزگارم که سوال از عشق میپرسم ولیکن خود نمیدانم جواب امتحانم را کمى از درد ها را با بُتم گفتم مرا پس زد دریغا که خدایم هم نمى فهمد زبانم را به قدرى در میان مردم …
نه بخاطر آفتاب نه بخاطر حماسه بخاطر سايه ي بام کوچکش بخاطر ترانه اي کوچک تر از دست هاي تو نه بخاطر جنگل ها نه بخاطر دريا بخاطر يک برگ بخاطر يک قطره روشن تر از چشمهاي تو نه بخاطر ديوارها بخاطر يک چپر نه بخاطر همه انسانها بخاطر نوزادِ دشمنش شايد نه بخاطر دنيا …
میخواهم خوابِ اقاقیاها را بمیرم. خیالگونه در نسیمی کوتاه که به تردید میگذرد خوابِ اقاقیاها را بمیرم. میخواهم نفسِ سنگینِ اطلسیها را پرواز گیرم. در باغچههای تابستان، خیس و گرم به نخستین ساعاتِ عصر نفسِ اطلسیها را پرواز گیرم. #احمد_شاملو | [ ۲۱ آذر ۱۳۰۴ – ۲ مرداد ۱۳۷۹ ]
هنگامی که گفتم “دوستت دارم” میدانستم که الفبایِجدیدی را اختراع کردهام برای شهری که خواندن بلد نیست، و شعرهایم را در سالنی خالی خواهم خواهند و شراب را به کسانی تعارف میکنم بیخبر از لذتِ مستی! #نزار_قبانی
پیش از تو. پیش از آنکه تو را بشناسم! پیش از آنکه صدایم بزنی و بدانم نامم چقدر زیباست… باران میبارید. اما جوانهای بر درختان نمیرویید! تابستان به سردی زمستان بود. و جنگ تا دو قدمی شهر پیش آمده بود. میدانی؟ پیش از تو حال جهانم اینگونه بود. امروز سربازها روی مزرعهها کار میکنند. درختان …
باد به باد می رسد دوست داشتنش را آغوش می کند، می چرخد ابر به ابر می رسد دوست داشتنش را گریه می کند، می بارد من به تو می رسم دوست داشتنم را بوسه می کنم می چرخم می بارم. #محسن_حسینخانی
اگر از نوشتن این مرثیه فارغ شوم برای تو خواهم گفت من سرانجام به کجای این جهان خواهم گریخت… #احمدرضا_احمدی ـــــــــــــــــــــــــــــــــ